اخلاق اجتماعی امیر المومنین 1
اول: عدالت اجتماعى
1ـ عدالت در رفتار اجتماعى
در روزگـار خـلافـت خـلیفه دوّم ، شخصى ادعائى نسبت به حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام داشت و بنا شد در حضور خلیفه رسیدگى شود.
مدّعى حاضر شد و خلیفه خطاب به امام على علیه السّلام گفت :اى اباالحسن در کنار مدّعى قرارگیر تا حل دعوا کنم .
در این هنگام آثار ناراحتى را در سیماى حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام هویدا شد و خلیفه با دیدن آن بر چهرهی امیر مومنان گفت :اى على! از اینکه تو را در کنار دشمن قرار دادم ناراحتى؟
امام على علیه السّلام فرمود :نه بلکه از آن جهت که در رفتارت نسبت به ما دو نفر عدالت را رعایت نکردى نگران شدم، زیرا او را با نام صدا کردى و مرا با کنیه و لقب (ابوالحسن) خواندى ، ممکن است طرف دعوا نگران شود.
2 ـ احترام به شخصیّت انسانها
الف ـ عذر خواستن از پیادگان
حـضـرت امـیـرالمـؤ مـنین على علیه السّلام سواره به راهى مى رفت و جمعى از مردم کوفه براى پاس داشتن حرمت امام على علیه السّلام پیاده به دنبالش روان بودند.
امام رو به آنان کرد و پرسید :آیا کارى دارید؟
پاسخ دادند: نه، دوست داریم بدنبال شما بیائیم .
حضرت
امیرالمؤ منین على علیه السّلام فرمود :بـرگـردیـد، زیرا همراهى پیاده با
سواره مایه ذلّت و خوارى پیادگان و غرور و تباهى سواره خواهد شد.
امام على علیه السّلام به بزرگ قبیله شبامیان فرمود :
ارجَع ، فَإِنَّ مَشیَ مِثلِکَ مَعَ مِثلِی فِتنَةٌ لِلوَالِی ، وَمَذَلَّةٌ لِلمُؤ مِنِ.
بـاز گـرد، کـه پـیـاده رفتن رییس قبیلهاى چون تو پشت سر من، موجب انحراف زمامدار و زبونى مؤمن است.
ب ـ نکوهش از آداب جاهلى ذلّتبار
بـسـیـارى از پـادشـاهـان و قـدرتـمـنـدان در طـول تـاریـخ مـردم را وادار مـى کردند که در بـرابـرشان به خاک بیافتند، کُرنش کنند، خم شوند، و انواع ذلّتپذیرىها را برخود هموار کنند.
وقـتى حضرت امیر المؤ منین على علیه السّلام براى رفتن به صفّین به شهر "انبار" رسید دیـد که مردم شهر تا امام على علیه السّلام را دیدند از اسبها پیاده شده، و در پیش روى آن حضرت شروع به دویدن کردند.
حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام علّت را پرسید.
گفتند :یک رسم محلّى است که پادشاهان خود را اینگونه احترام مىکردیم .
امام على علیه السّلام ناراحت شد و فرمود:
وَ اللّهِ مَا یَنتَفِعُ بِهذَا اُمَرَاؤُکُم !وَ إِنَّکُم لَتَشُقُّونَ عَلَى اءَنفُسِکُم فِى دُنیَاکُم، وَتَشقَونَ بِهِ فِى آخِرَتِکُم .وَ مَا اَخسَرَ المَشَقَّةَ وَرَاءَهَا العِقَابُ، وَ اَربَحَ الدَّعَةَ مَعَهَا الاَْمَانُ مِنَ النَّارِ!
بـه خـدا سـوگـنـد! که امیران شما از این
کار سودى نبردند، و شما در دنیا با این کار خود را بـه زحـمـت مـىافکنید، و
در آخرت دچار رنج و زحمت مىگردید، و چه زیانبار است رنجى که عذاب در پى
آن باشد، و چه سودمند است آسایشى که با آن امان از آتش جهنّم باشد.
3ـ اصلاحات اجتماعى (شکست نظام طبقاتى)
بر اساس آیه 13 حجرات: یا ایُّهَا النّاس اِنّا خَلَقناکُم مِن ذَکَرٍ وَ اُنثى؛ اى مـردم مـا شـمـا را از یـک مـرد و زن آفـریـدیم ، پس همه انسانها، نژادها، قبیلهها با هم برابرند.
رسول گرامى اسلام علیه السّلام با همه بگونهاى مساوى برخورد مى کرد.
امـّا خـلیـفـه اوّل و خـلیـفـه دوّم و خـلیـفـه سـوم بـه سـنـّت رسـول خـدا صلى الله علیه و آله عمل نکردند، و انواع تبعیضات در تقسیم مدیریّت ها، و توزیع بیت المال صورت گرفت که قابل چشم پوشى نبود.
خـلیـفـه اوّل، حتّى بزرگان انصار را در لشگرهاى خود فرماندهى نمىداد و تنها ثابت بن قیس را با اصرار و اجبار به کار گماشت که انصار اعتراض کردند.
و دوّمى و سوّمى، آنقدر در زنده شدن روح نژاد پرستى، افراط کردند که همه زبان به اعتراض گشودند.
عرب خود را بر غیر عرب برترى مىداد. بنى امیّه همه مراکز کلیدى کشور را در زمان خلیفه دوّم و به خصوص در زمان خلیفه سوم در دسـت گـرفـتـنـد و یـک نـظـام طـبـقـاتـى جـاهـلى به وجود آوردند، که شباهتى با جامعه رسول خدا صلى الله علیه و آله نداشت .
حـضـرت امـیـرالمـؤ مـنین على علیه السّلام یکى از اهدافش ، شکستن بافت طبقاتى ظالمانه موجود جامعه بود.
وقتی موجودى بیت المال را مساوى تقسیم کرد، اعتراض امتیاز خواهان بلند شد.بـه هـمـه 3 درهـم داد و براى خودش هم 3 درهم برداشت ، و به آزاد کرده خودش قنبر هم 3 درهم داد. برخلاف شیوههاى سه خلیفه قبلى، بزرگان انصار را ولایت داد، از قریش و بنى هاشم هم استفاده کرد، و حـتّى در نشستن و برخاستن نیز چونان رسول خدا صلى الله علیه و آله عدالت رفتارى را رعایت کرد.
روزى اشـعـث بن قیس بر امام على علیه السّلام وارد شد، دید که حضرت امیرالمؤمنین على عـلیـه السـّلام در مـیـان عـرب و غـیر عرب از نژادهاى گوناگون نشسته است و جاى خالى براى او نیست ، با ناراحتى به امام على علیه السّلام اعتراض کرد که :
اى امیرمؤ منان، سرخ پوستها بین ما و تو فاصله انداختند.
حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام خشمناک شده، به او فرمود: چه کسى مرا بر این آدمهاى چاق و فربه یارى مىدهد؟
و نـپـذیرفت که ایرانیان و غیر عرب پراکنده شوند، تا اشعث و دیگر بزرگان عرب در کنار امام على علیه السّلام بنشینند.
و در تـقـسیم مساوى بیت المال به حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام اعتراض کردند و گفتند: آیـا ایـن عـدالت اسـت کـه بـیـن ما و آنان که با شمشیر ما مسلمان شدند یا بنده آزاد شده ما هستند، یکسان عمل کنید و به همه 3 درهم بدهید؟
4 ـ گسترش عدالت نسبت به کودک سِقط شده دشمن (در زمان جنگ )
چـون لشـگـر بـصـره پس از شکست در جنگ جَمَل فرار کردند و به شهر هجوم مىبردند، زنى حامله از فریادها و هیاهوى فراریان، به شدّت ترسید و بچّه او سِقط شد.
پس از مدّتى کوتاه آن زن نیز فوت کرد.
وقتى خبر به
امام على علیه السّلام رسید، ناراحت شده، چنین قضاوت کرد؛ "دیه آن کودک و
دیه آن مادر را از بیت المال به خانوادهاش بپردازید".
بـا اینکه مردم بصره از شورشگرانى بودند که با امام على علیه السّلام جنگیدند، چنین قضاوت عادلانهاى عقل ها را به شگفتى وامى دارد.