مسجد علی بن ابیطالب(علیه السلام) پسبند

با مدد از خدای مولا علی «کانون فرهنگی ثامن الحجج مسجد علی بن ابیطالب فارس - لامرد- بخش اشکنان - روستای پسبند»

مسجد علی بن ابیطالب(علیه السلام) پسبند

با مدد از خدای مولا علی «کانون فرهنگی ثامن الحجج مسجد علی بن ابیطالب فارس - لامرد- بخش اشکنان - روستای پسبند»

مسجد علی بن ابیطالب(علیه السلام) پسبند
پیام های کوتاه

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خواب» ثبت شده است

۰۷مهر

آب و کشتی :

شما دیده اید هنگامی که کشتی روی آب حرکت می کند، ممکن است آب موج داشته باشد و این آب در کشتی بریزد. بر اثر آن کشتی سنگین تر     می شود و یک مقدار بیشتری در آب فرو می رود، آنگاه، موج که پیش      می آید آب بیشتری در کشتی می ریزد و باز دوباره پایین تر می رود و در مرتبه دیگر بر اثر موج، آب بیشتری در کشتی می ریزد. مثلاً اگر بدنه کشتی چهار متر از سطح دریا بالاتر باشد، تا این موجها چهار یا پنج متری بالا نیایند، آب در کشتی نمی ریزد. اما اگر چند موج پنج متری بزند، آب در کشتی می ریزد و بر اثر آن مثلاً کشتی یک متر پایین تر می رود؛ یعنی سه متر ارتفاع پیدا می کند. در قبل، اگر موج چهار متری می آمد آب در کشتی نمی ریخت، اما حال با موج چهار متری هم آب در کشتی می ریزد و همینطور این سیر به هم مربوط می شود که هرچه در کشتی بیشتر آب بریزد، کشتی هم بیشتر در آب فرو می رود و هر چه کشتی بیشتر در آب فرو برود مسلماً آب بیشتری در کشتی می ریزد.

مسائل، اینگونه به هم مربوط می شوند و این از انسان است که علقه و روی علقه و تعلق روی تعلق می آید. دلبستگی روی دلبستگی و تاریکی روی تاریکی می آید و اگر بتوان این آب هایی را که در کشتی ریخته، خالی کرد، سطح کشتی از آب بالاتر می آید.

این انسان هم که در این عالم مادی قرار گرفته، مثل کشتی روی آب است و هر چه آب کمتر در کشتی باشد، این کشتی بر آب مسلط تر است و خطر غرق شدن هم کمتر است و سبک بال تر و سریعتر حرکت می کند.اما هر چه آب همراه خودش بیشتر بردارد، سنگین تر می شود و بیشتر فرو می رود و دیگر دریاها مسلط و مسخرش نیستند؛ بلکه دریاها بر او مسخر و مسلط هستند. یعنی این کشتی اگر از آب دریا خالی شد، دریا مسخرش می شود و به راحتی روی آب حرکت می کند،در مقابل هر اندازه از آب دریا در آن ریخته شده باشد، به همان نسبت دریا بر او مسلط و خطر نزدیکتر می شود.

انسان هم هر چه که محبّت دنیا کمتر پیدا کند، بر دنیا مسلط است و سالم تر می تواند از دنیا عبور کند و هر چه دنیا آمد سنگین تر می شود، دنیا بر او مسلط می شود و ممکن است غرق شود. این دعاهایی که انسان می خواند مثل ابو حمزه، زیارت عاشورا، دعای ندبه، این پمپاژکردن و آب را از کشتی بیرون ریختن است؛ تا این کشتی سبک بشود و بهتر بتواند حرکت کند و به سر منزل مقصود برسد. اینکه هر شب مثلاٌ دستور است انسان هفتاد مرتبه استغفار کند، مثل این است که بگویند بر اثر موج مقداری آب در کشتی شما ریخته شده است و شما باید هفتاد سطل آب بکشید و آنها را از کشتی بیرون بریزید. بیرون که می ریزید، سبک می شوید و حرکتش آسانتر می گردد.

هر کسی که یک «العفو» و «أستَغفرُ الله» در شب می گوید یک مقدار از آب این کشتی را تخلیه می کندو کسی هم نباید بگویدکه مثلاٌدر کشتی من آب نیست. گناهی که صورت می گیرد، آبی است که در این کشتی ریخته شده است و آن أستَغفِرُالله که از روی صدق می گوید، یک مقدار آب را خارج  می کند و آزاد می شود.

انسان هر چه که غافل از خداوند می شود، متکبّرتر می شود و هر چه متکبرتر می شود، غافل تر می شود و این دو تا با هم هستند و همین طور هر چه هم که ریا می کند، از خدا دورتر می شود و هر چه که از خداوند دورتر می شود، بیشتر ریا می کند.

۲۰مرداد

به بزرگی گفتند: هیچ ندیدیم که از کسی غیبت کنی!

گفت: از خود خشنود نیستم، تا به نکوهش دیگران بپردازم

غفلت:

به عارفی گفتند: ای شیخ! دل های ما خفته است که سخن تو در آن اثر نمی کند، چه کنیم؟

گفت: کاش خفته بودی که هرگاه خفته را بجنبانی، بیدار می شود؛ حال آنکه دل های شما مرده است که هرچند بجنبانی، بیدار

 نمی شود

۱۵تیر

حکایت بهلول و شیخ جنید بغداد

 آورده‌اند که شیخ جنید بغداد به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او....

 شیخ احوال بهلول را پرسید.

 گفتند او مردی دیوانه است.

 گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند.

 شیخ پیش او رفت و سلام کرد.

 بهلول جواب سلام او را داده پرسید چه کسی هستی؟ عرض کرد منم شیخ جنید بغدادی.

 فرمود تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد می‌کنی؟ عرض کرد آری..

 بهلول فرمود طعام چگونه میخوری؟

 عرض کرد اول «بسم‌الله» می‌گویم و از پیش خود می‌خورم و لقمه کوچک برمی‌دارم، به طرف راست دهان می‌گذارم و آهسته می‌جوم و به دیگران نظر نمی‌کنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی‌شوم و هر لقمه که می‌خورم «بسم‌الله» می‌گویم و در اول و آخر دست می‌شویم..

 بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند و فرمود تو می‌خواهی که مرشد خلق باشی در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمی‌دانی و به راه خود رفت.

 مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است. خندید و گفت سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روان شد تا به او رسید.

 بهلول پرسید چه کسی هستی؟

 جواب داد شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمی‌داند.

بهلول فرمود: آیا سخن گفتن خود را می‌دانی؟

 عرض کرد آری...

 سخن به قدر می‌گویم و بی‌حساب نمی‌گویم و به قدر فهم مستمعان می‌گویم و خلق را به خدا و رسول دعوت می‌کنم و چندان سخن نمی‌گویم که مردم از من ملول شوند و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت می‌کنم. پس هر چه تعلق به آداب کلام داشت بیان کرد.

 بهلول گفت گذشته از طعام خوردن سخن گفتن را هم نمی‌دانی..

 پس برخاست و برفت. مریدان گفتند یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟ جنید گفت مرا با او کار است، شما نمی‌دانید.

 باز به دنبال او رفت تا به او رسید.

 بهلول گفت از من چه می‌خواهی؟ تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمی‌دانی، آیا آداب خوابیدن خود را می‌دانی؟

 عرض کرد آری... چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه‌ خواب می‌شوم، پس آنچه آداب خوابیدن که از حضرت رسول (علیه‌السلام) رسیده بود بیان کرد.

 بهلول گفت فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمی‌دانی.

 خواست برخیزد جنید دامنش را بگرفت و گفت ای بهلول من هیچ نمی‌دانم، تو قربه‌الی‌الله مرا بیاموز.

 بهلول گفت: چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم.

 بدانکه اینها که تو گفتی همه فرع است و 

 اصل در خوردن طعام آن است که لقمه حلال باشد و اگر حرام را صد از اینگونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل شود.

 جنید گفت: جزاک الله خیراً! و

 ادامه داد: 

 در سخن گفتن باید دل پاک باشد و نیت درست باشد و آن گفتن برای رضای خدای باشد و اگر برای غرضی یا مطلب دنیا باشد یا بیهوده و هرزه بود.. هر عبارت که بگویی آن وبال تو باشد. پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد.

و در خواب کردن این‌ها که گفتی همه فرع است؛ اصل این است که در وقت خوابیدن در دل تو بغض و کینه و حسد بشری نباشد.