دو مرد با
یکدیگر دوست بودند؛ یکى خدا پرست فقیر و دیگرى ثروتمند بى ایمان . ثروتمند
بى ایمان به ثروت خود مى بالید و به دوستش مى گفت : من ثروت و افرادم بیش
از تو است . و هر گاه در دو باغ وسیع و پر محصولش وارد مى شد مى گفت : گمان
ندارم این همه نعمت تمام شود و قیامتى در کار باشد. دوست خداشناس به او
پند دادو گفت : آیا به خدایى که تو را آفرید کفر مى ورزى ؟ اما من معتقدم
که الله خداى من است و شریکى براى او قرار نمى دهم ، چرا نعمت دهنده را نمى
شناسى و هرگاه به باغت داخل مى شوى ، یاد خدا نمى کنى و به نشانه شکرگزارى
نمى گویى : ما شاء الله لاقوة الا بالله آنچه خدا خواهد (همان مى شود) قوت و قدرتى نیست مگر از جانب خدا. پیامبر
گرامى صلى الله علیه و آله فرمود:هرگاه خداوند به بنده اش نعمت مال و زن و
فرزند عنایت فرمود و او گفت : ما شاء الله لا قوة الا بالله آفتى به جز
مرگ نبیند امام صادق علیه السلام فرمود:عجب دارم از کسى که نعمت
هاى دنیایى مى خواهد و نمى گوید: ما شاء الله لا قوة الا بالله چرا که پس
از این جمله خداوند از زبان آن مرد خداشناس مى گوید: اگر من از تو کمتر
ثروت و فرزند دارم امیدوارم خداوند بهتر از باغ تو به من بدهد، و این امید
حتما محقق مى شود