دست هایی که دستان خداست و از آستین رشادت و شهامت تو بیرون آمده.
همان دست هایی که دستان پر سخاوت دریاست و تمام آب های دنیا را شرمنده خویش کرده است.
دست های تو را نمی شود نادیده گرفت؛ چون دستان خدا فراتر از همه دست هاست.
هر که با دست های تو بیعت کند، دستان خدا را در آغوش گرفته است.
دست هایت آیینه دستان پر پینه مردی است که تمام هستی در دست ولایت اوست.
مردی که سالیان سال نان بینوایان را بر دوش می گرفت و بر در خانه های شان می برد و سفره هایشان را نمک گیر خویش می کرد.
تو فرزند دست های حیدری.
دست های تو آب آور زمین شدند.
دستان تو ساقی روزگارند.
دست هایت برکت عشق را در سفره های عاشقان می نهند.
اینک نان و خرما نه، که از تو آب حیات می طلبیم.
عباس، کلمه ای است که ردیف همه غزل های حسین است.
اگر به تاریخ ولادت حسین و عباس نگاهی بیفکنیم می بینیم که از حسین تا عباس یک قدم فاصله بیش نیست.
او که در بلوغ عطش و زخم، در نهایت خستگی، پس از نبردی سخت به آب رسید؛ لب هایش در تمنای قطره ای می سوخت و کام خشکیده اش در برزخ میان رقص موج ها و زمزمه آب و گریه و ضجه کودکان که از دور دست «عمو» را فریاد می زدند مانده بود.
چه حسرتی بر دل فرات گذاشت؛ آن گاه که عشق رابه آب سودا نکرد و عطش را آبرو بخشید.