مسجد علی بن ابیطالب(علیه السلام) پسبند

با مدد از خدای مولا علی «کانون فرهنگی ثامن الحجج مسجد علی بن ابیطالب فارس - لامرد- بخش اشکنان - روستای پسبند»

مسجد علی بن ابیطالب(علیه السلام) پسبند

با مدد از خدای مولا علی «کانون فرهنگی ثامن الحجج مسجد علی بن ابیطالب فارس - لامرد- بخش اشکنان - روستای پسبند»

مسجد علی بن ابیطالب(علیه السلام) پسبند
پیام های کوتاه

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قشنگ» ثبت شده است

۲۷شهریور

وَ الَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ ذَکَرُواْ اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ وَ مَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ ...  [آل عمران / 135]

و آنها که وقتى مرتکب عمل زشتى شوند، یا به خود ستم کنند، به یاد خدا مى‏افتند و براى گناهان خود، طلب آمرزش مى‏کنند- و کیست جز خدا که گناهان را ببخشد؟ ...

داستانک:

در حدیث پر معنى و تکان دهنده‏اى از امام صادق علیه السلام مى‏خوانیم:" هنگامى که آیه 135 سوره آل عمران  نازل شد، ابلیس بالاىکوهى در مکه رفت، و با صداى بلند فریاد کشید، و سران لشگرش را جمع کرد.

گفتند: اى آقاى ما! چه شده است که ما را فرا خواندى؟

گفت: این آیه نازل شده (آیه‏اى که پشت مرا مى‏لرزاند و مایه نجات بشر است) چه کسى مى‏تواند با آن مقابله کند؟

یکى از شیاطین بزرگ گفت: من مى‏توانم، نقشه‏ام چنین است و چنان! ابلیس طرح او را نپسندید! دیگرى برخاست و طرح خود را ارائه داد باز هم مقبول نیفتاد! در اینجا" وسواس خناس" برخاست و گفت: من از عهده آن برمى‏آیم.

ابلیس گفت: از چه راه؟

گفت: آنها را با وعده‏ها و آرزوها سرگرم مى‏کنم، تا آلوده گناه شوند، و هنگامى که گناه کردند توبه را از یادشان مى‏برم!

ابلیس گفت: تو مى‏توانى از عهده این کار برآیى (نقشه‏ات بسیار ماهرانه و عالى است) و این ماموریت را تا دامنه قیامت به او سپرد"     [تفسیر نمونه، جلد ‏27، صفحه : 476]

۲۶خرداد


1- از اول خود را برتر نبینید

إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَىٰ هُدًى أَوْ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ ﴿٢٤﴾ سبا

2- از رقیب دلیل بخواهید

قُلْ هَاتُوا بُرْ‌هَانَکُمْ ﴿١١١﴾ بقره

3- به رقیب فرصت فکر کردن بدهید

وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِ‌کِینَ اسْتَجَارَ‌کَ فَأَجِرْ‌هُ ﴿٦﴾ توبه

4- آنچه را حق است بپذیرید

فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ‌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَکْبَرُ‌﴿٢١٩﴾ بقره

5- سخن منطقی بگویید

قُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا ﴿٧٠﴾ احزاب

6- سخن نرم بگویید

قَوْلًا لَّیِّنً﴿٤٤ طه

7- ادب و متانت را رعایت کنید

وَلَا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ فَیَسُبُّوا اللَّـهَ عَدْوًا﴿١٠٨﴾ انعام

۲۶بهمن

                  

                    نه همین قصر شهان رنگ و جلایی دارد              *            کلبـه های فـقـرا نیـز صفایی دارد

                    ره به جایی نبـری تا نـشـوی مـرد خـدا             *          دل مـردان خـدا ره به جـایی دارد

                   عاقبت ره به به سوی منزل مقصود کشید            *          هرکـه در راهِ طلب راهنمایی دارد

                  رنج بی برگ و نـوایی نکشد آن که زلطف             *         نظـری جانب بی برگ و نوایی دارد

                  زور و زر تکیـه گـه مـردم غافل زخداست            *        زین دو بیزار بود هرکه خدایی دارد

******************************


۱۷تیر

داستانی عبرت آموز در مورد زندگی یک زارع  پیر افریقایی وجود دارد که به موفقیت زیادی دست یافت، ولی یک روز از شنیدن داستان کسانی که به افریقا می روند به هیجان آمد.
او مزرعه خود را می فروشد و تصمیم می گیرد به افریقا برود ، معدن الماس کشف کند و به ثروتی افسانه ای دست یابد . او قاره افریقا را در مدت 12 سال زیر پا می گذارد و عاقبت در نتیجه بی پولی ، تنهایی، خستگی و بیماری و ناامیدی ، خود را به درون اقیانوس پرت می کند و غرق می شود.
از طرف دیگر ، زارع جدیدی که مزرعه او را خریده بود ، هنگامی که  به قاطر خود ، در رودخانه ای که از وسط مزرعه اش می گذرد ، آب دهد ، تکه سنگی پیدا می کند که نور درخشانی از خود ساطع می کند.
معلوم می شود آن سنگ الماسی است که قیمتی بر آن متصور نیست . کسی که الماس را شناخته است از زارع درخواست می کند که او را به مزرعه اش ببرد و محل را به او نشان دهد و زارع او را به محلی که قاطرش را آب داده بود می برد . آنها در آنجا قطعه سنگ های بسیاری از همان نوع پیدا می کنند و بعداً متوجه می شوند که سرتا سر مزرعه پوشیده از فرسنگ ها معدن الماس است.
زارع پیر پیشین بدون آنکه حتی زیر پای خود را نگاه کند برای کشف الماس به جای دیگری رفته بود .
وقتی هدفی را برای خود تعیین می کنید فکر نکنید برای عملی ساختن آن باید سراسر کشور را زیر پا بگذارید ، شغل خود را عوض کنید ....

ببینید دقیقاً کجا هستید و از همان جا کار خود را آغاز کنید . در بیشتر موارد میدان های الماس خود را در همان جا خواهید یافت.

۱۳تیر

سر تا پای خودم را که خلاصه میکنم، می شوم قد یک کف دست خاک که ممکن بود یک تکه آجر باشد توی دیوار یک خانه، یا یک قلوه سنگ روی شانه یک کوه، یا مشتی سنگ ریزه ته اقیانوس، یا حتی خاک یک گلدان باشد،خاک همین گلدان پشت پنجره،.

یک کف دست خاک ممکن است هیچ وقت هیچ اسمی نداشته باشد و تا همیشه خاک باقی بماند، فقط خاک.

اما حالا یک کف دست خاک وجود دارد که الله به او اجازه داده نفس بکشد، ببیند، بشنود، بفهمد،جان داشته باشد.

یک مشت خاک که اجازه دارد عاشق بشود، انتخاب کند ، عوض بشود، تغییر کند. وای خدای بزرگ من چقدر خوشبختم، من همان خاک انتخاب شده هستم همان خاکی که با بقیه خاکها فرق میکند من همان خاکی هستم که در دستهای بلا تشیه او ورزیده شده ام و او از نفسش در آن دمیده. (و نفخت فیه من روحی *و در آن از روح خود دمیدم ...*حجر/29) من آن خاک قیمتی هستم. حالا می فهمم چرا فرشته ها آن قدر رشک می برند.

اما اگر این خاک، این خاک برگزیده، خاکی که اسم دارد، قشنگ ترین اسم دنیا را، خاکی که نور چشمی و عزیز دردانه عالم هستی هست... اگر نتواند تغییر کند، اگر عوض نشود ، اگر انتخاب نکند ، اگر همین طور خاک بماند ، اگر آن آخر که قرار است بر گردد و خود جدیدش را تحویل خدای خویش دهد، سرش را بیندازد پایین و بگوید: «یا لَیتَنی کُنتُ تراباً» بگوید: ای کاش خاک بودم ... این وحشتناک ترین جمله ای است که یک آدم می تواند بگوید. یعنی اینکه حتی نتوانسته خاک باشد ، چه برسد به آدم! یعنی اینکه ... خدایا دستمان را بگیر و نیاور آن روزی را که هیچ آدمی چنین بگوید ...

خدا یا کمکمان کن