سه شنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۲، ۰۷:۰۰ ق.ظ
در کتاب اربعین سید عظیم الشاءن قاضى سعید قمى منقول است که از شیخ بهائى
نقل مى فرماید که فرمود:
رفیقى در قبرستان اصفهان داشتم که همیشه بر سر مقبره اى مشغول عبادت بود و شبها گاهى به دیدنش مى رفتم، روزى از او
سؤال کردم از عجائب قبرستان چه دیده اى؟
عرض کرد: روز قبل در قبرستان جنازه اى را آوردند و در این گوشه دفن کردند و
رفتند، هنگام غروب بوى گندى بلند شد و مرا ناراحت کرد، چنین
بوى گندى در تمام عمرم استشمام نکرده بودم. ناگاه هیکل موحشه و مظلمه اى
همانند سگ دیدم که بوى گند از او بود، این صورت نزدیک شد تا بر
سر آن قبر ناپدید گردید، مقدارى گذشت بوى عطرى بلند شد که در مدت عمرم چنین
بوى خوش نشنیده بودم در این هنگام صورت زیبا و دلربائى
آمد و بر سر همان قبر محو شد ((اینها عجائب عالم ملکوت است که به این صورت ها ظاهر مى شود))، مقدارى گذشت دیدم صورت زیبائى از قبر
بیرون آمد ولى زخم خورده و خون آلود است.
گفتم: پروردگارا به من بفهمان این دو صورت چه بود؟
به من فهماندند که آن صورت زیبا اعمال نیکویش بود و آن هیکل موحشه کارهاى بدش و چون
افعال زشتش بیشتر بود در قبر انیس همان است تا وقتى که پاک شود و نوبت صورت زیبا برسد.
۱
۰
۹۲/۱۲/۰۶