مسجد علی بن ابیطالب(علیه السلام) پسبند

با مدد از خدای مولا علی «کانون فرهنگی ثامن الحجج مسجد علی بن ابیطالب فارس - لامرد- بخش اشکنان - روستای پسبند»

مسجد علی بن ابیطالب(علیه السلام) پسبند

با مدد از خدای مولا علی «کانون فرهنگی ثامن الحجج مسجد علی بن ابیطالب فارس - لامرد- بخش اشکنان - روستای پسبند»

مسجد علی بن ابیطالب(علیه السلام) پسبند
پیام های کوتاه
۱۷خرداد


اول: آن‌که نمازهای یومیه خویش را در اول وقت آن‌ها به جای آوری.

دوم: آن‌که در انجام حوایج مردم، هرقدر که می‌توانی بکوشی و هرگز میندیش که فلان کار بزرگ از من ساخته نیست،‌ زیرا اگر بنده خدا در راه حق، گامی بردارد، خداوند نیز او را یاری خواهد فرمود.

سوم: آن‌که سادات را بسیار گرامی و محترم شماری و هرچه داری، ‌در راه ایشان خرج و صرف کنی و از فقر در این کار پروا منمایی. اگر تهیدست گشتی، دیگر تو را وظیفه‌ای نیست.

چهارم: از تهجد و نماز شب غفلت مکن و تقوا و پرهیز پیشه خود ساز.

پنجم: به آن مقدار تحصیل کن که از قید تقلید وارهی.

ششم: بدان‌که انجام امور مکروه، موجب تنزل مقام بنده خدا می‌شود و به عکس، اتیان مستحبات، مرتبه او را ترقی می‌بخشد.

از حضرت عیسی علیه‌السلام سۆال شد: «من نجالس؟» یعنی: «با چه کس همنشین باشیم» فرمود: «من یذکّرکم الله رۆیته و یزید فی علمکم منطقه و یرغّبکم فی‌الاخرة عمله» یعنی: «با کسی همنشین باشید که دیدن او شما را به یاد خدا بیندازد، و سخن او بر علم و دانش شما بیفزاید، و عمل او شما را به آخرت ترغیب نموده و مایل سازد». اما مردم طالب کسی هستند که میان آن‌ها و محبوبشان دلاله باشد. چون طالب دنیا هستند که آن‌ها را به دنیایشان برساند

 

هفتم: بدان‌که در راه حق و سلوک این طریق، اگر به جایی رسیده‌ام، به برکت بیداری شب‌ها و مراقبت در امور مستحب و ترک مکروهات بوده است، ولی اصل و روح همه این اعمال، خدمت به ذراری ارجمند رسول‌اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم است.

هشتم: عمده نظر در دو مطلب است: یکی غذای حلال، دوم توجه در نماز و اصلاح آن. اگر این دو درست باشد باقی درست است. عمده همّ حقیر، اصلاح قلب است و ذکر «یا حیّ و یا قیوم» سحرگاه برای همین است.

نهم: بین‌الطلوعین را به چهار قسمت تقسیم کنید: یکی اذکار و تسبیح، دیگر ادعیه، سوم قرائت قرآن و بالاخره فکری در اعمال روز گذشته. اگر موفق به طاعتی بوده‌اید، شکری کنید؛ و اگر خدای نکرده ابتلا به معصیتی یافته‌اید، استغفار کنید.

دهم: دیگر آن‌که هر روز صدقه دهید، ولو به وجه مختصر. شب‌ها قدری در بی‌اعتباری دنیا و انقلاب آن فکر نمایید و ملاحظه کنید که دنیا با اهل دنیا چگونه سلوک می‌کند.

                                             نخست موعظه پیر می‌فروش این بود

                                              که از معاشر ناجنس احتراز کنید

یازدهم: در مورد ذکر، در آغاز چند صلوات فرستاده و دل را حاضر کنید و بعد مشغول ذکر شوید.

دوازدهم: برای توفیق تهجد و گشایش در کار؛ هر صبح از تلاوت قرآن مجید مخصوصاً یس غفلت منما.

سیزدهم: حرارتی که بر اثر مصاحبت با مردان بد و شرور در مزاج آدمی پدید می‌آید، جز به وسیله سردی و برودت مصاحبت با نیکان و مردم صالح زایل نمی‌گردد.

چهاردهم: بزرگان خیلی بر احتراز از مجالست با منکرین تأکید دارند و گفته‌اند ضرری که یک وسوسه به وجود می‌آورد، در طول سال‌های دراز ممکن نیست بتوان آن را رفع کرد.

۱۶خرداد

یادمــان رفــته اگــر غــم داریـــــم                

یوسـف فاطـمه را کــــم داریــــم

بر خیــــز و بنـــوش جــامی از آب حیات      

    لوح دل خــود بشـور با این حسنات

در جمــعه انتــظار اینـــک بفـــرست        

  بر مهـــدی و آل طاهــرینش صلوات

۱۶خرداد

آورده‌اند که بهلول بیشتر وقت‌ها در قبرستان می‌نشست روزی که برای عبادت به قبرستان رفته بود، هارون به قصد شکار از آن محل عبور نمود چون به بهلول رسید گفت: بهلول چه می کنی؟

بهلول جواب داد: به دیدن اشخاصی آمده‌ام که نه غیبت مردم را می‌نمایند و نه از من توقعی دارند و نه من را اذیت و آزار میدهند.

هارون گفت: آیا میتوانی از قیامت، صراط و سوال و جواب آن دنیا مرا آگاهی دهی؟

بهلول جواب داد به خادمین خود بگو تا در همین محل آتش نمایند و تابه بر آن نهند تا سرخ و خوب داغ شود. هارون امر نمود تا آتشی افروختند و تابه بر آن آتش گذاردند تا داغ شد.

آنگاه بهلول گفت: ای هارون من با پای برهنه بر این تابه می‌ایستم و خود را معرفی می‌نمایم و آنچه خورده‌ام و هرچه پوشیده‌ام ذکر می‌نمایم و سپس تو هم باید پای خود را مانند من برهنه نمایی و خود را معرفی کنی و آنچه خورده‌ای و پوشیده‌ای ذکر نمایی. هارون قبول نمود.
آنگاه بهلول روی تابه داغ ایستاد و فوری گفت: بهلول و خرقه و نان جو و سرکه و فوری پایین آمد که ابداً پایش نسوخت و چون نوبت به هارون رسید به محض اینکه خواست خود را معرفی نماید نتوانست و پایش بسوخت و به پایین افتاد.

سپس بهلول گفت: ای هارون سوال و جواب قیامت نیز به همین صورت است. آنها که درویش بوده‌ند و از تجملات دنیایی بهره ندارند آسوده بگذرند و آنها که پایبند تجملات دنیا باشند به مشکلات گرفتار آیند ...

۱۵خرداد

سخت است که از باغ و صنوبر گویم
               از گلشن و قمری و کبوتر گویم
                                بگذار کنون که گمرهان لب بستند
                                                   فریاد کشم ز حب رهبر گویم


حقا که تو از سلاله ی فاطمه ای
              با خنده ی خود به درد ما خاتمه ای
                               زیباتر ازین نام ندیدم به جهان
                                               
سید علی حسینی خامنه ای

سالروز انتخاب و انتصاب شایسته ترین رهبر زمانه امام خامنه ای گرامی باد

۱۵خرداد

شرح ماجرا به نقل از فرزند آیت الله شبیری زنجانی از زبان پدر بزرگوارشان این‌گونه نقل می‌شود که :

در سفری که امام خمینی(ره) و پدرم برای زیارت به مشهد مقدس رفته بودند امام در صحن حرم امام رضا (ع) با سالک الی الله حاج حسنعلی نخودکی مواجه می‌شوند. امام امت (ره) که در آن زمان شاید در حدود سی الی چهل سال بیشتر نداشت وقت را غنیمت می شمارد و به ایشان می‌گوید با شما سخنی دارم.حاج حسنعلی نخودکی می‌گوید: من در حال انجام اعمال هستم، شما در بقعه حر عاملی (ره) بمانید من خودم پیش شما می‌آیم. بعد از مدتی حاج حسنعلی می‌آید و می‌گوید چه کار دارید؟

امام (ره) خطاب به ایشان رو به گنبد و بارگاه امام رضا (علیه‌السلام) کرد و گفت: تو را به این امام رضا، اگر (علم) کیمیا داری به ما هم بده؟

حاج حسنعلی نخودکی انکار به داشتن علم (کیمیا) نکرد بلکه به امام (ره) فرمودند:اگر ما «کیمیا» به شما بدهیم و شما تمام کوه و در و دشت را طلا کردید آیا قول می‌دهید که به جا استفاده کنید و آن را حفظ کنید و در هر جایی به کار نبرید؟

امام خمینی (ره) که از همان ایام جوانی صداقت از وجودشان می‌بارید، سر به زیر انداختند و با تفکری به ایشان گفتند: نه نمی‌توانم چنین قولی به شما بدهم.

حاج حسنعلی نخودکی که این را از امام (ره) شنید روبه ایشان کرد و فرمود: حالا که نمی‌توانید «کیمیا» را حفظ کنید من بهتر از کیمیا را به شما یاد می‌دهم و آن این که:

بعد از نمازهای واجب یک بار آیه الکرسی را تا «هو العلی العظیم» می‌خوانی.

و بعد تسبیحات فاطمه زهرا سلام الله علیها را می‌گویی.

و بعد سه بار سوره توحید «قل هو الله احد» را می‌خوانی.

و بعد سه بار صلوات می‌گویی: اللهم صل علی محمد و آل محمد

و بعد سه بار آیه مبارکه: وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا ؛(سوره طلاق آیه 2 و 3)

(هرکس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می‌کند و او را از جایی که گمان ندارد روزی می‌دهد، و هرکس بر خداوند توکل کند کفایت امرش را می‌کند، خداوند فرمان خود را به انجام می‌رساند، و خدا برای هر چیزی اندازه‌ای قرار داده است.)

را می‌خوانی که این از کیمیا برایت بهتر است.

۱۴خرداد


یارب قـوام راه خمیــنـی مـدام بــاد / جـاویـد رهــبـر ره و خــط قـیام باد

هجرامام؛ جان ودل از مومنین شکسـت / بـرجـان آن شکسته دلان صد سلام باد

رحلت جانسوز امام خمینی(ره) تسلیت باد

۱۳خرداد


خیر مفاتیح الامور الصدق و خیر خواتیمها الوفاء

بهترین گشاینده کارها راستی و بهترین پایان بخش آن ها وفاداری است.



سلام خدا بر حسین علیه السلام و بر تو علی بن الحسین و بر یاران تو و پدر شهیدت، ای فرزند نماز و ای پدر دعا.



امروز

فرزند حسین علیه‏السلام ، وارث سرمایه آسمانی پدر، میراث نامیرای کربلا، چشم می‏گشاید.

نواده علی علیه‏السلام ، زاده پاکی‏ها، زایر خاطرات سرخ نینوا، شاهد شهامت و شیدایی، چشم می‏گشاید.

سرچشمه زهد و تقوا، منبع اخلاص و ایمان، مرجع حکمت و معرفت، چشم می‏گشاید.

قافله ‏سالار کاروان زخم‏های عاشورایی، پیام‏ آور نهضت نینوا می‏ آید؛ او که خاک از سجده‏گاه بندگی خالصانه‏ اش، شکوفه ‏باران می‏ شود و چشمه‏ های معرفت از محراب عبادتش می‏ جوشد.

او که نخل قامتش به نماز و نیایش بارور می‏ شود و استوانه‏ های وجودش از ایستادن‏ های طولانی در آستانه حضرت دوست و اقامه مکرر برای نماز و مناجات، خسته و لرزان نمی‏ شود.

او که نجوای نیایش‏ های عاشقانه‏ اش، دایره المعارف عرفان و آگاهی است و صحیفه سجادیه را برای همیشه تاریخ ذخیره ساخته است.

او که از درخشش نگاهش، هزار فانوس، هدیه زمینیان می‏شود و از بهار کلامش، دروازه‏ های بهشت، بر اهل خاک گشوده می ‏شود.

او که آبی نیایش را در دریایی بی‏کرانه جانش به بشریت هدیه داده و از خنکای نسیم روضه رضوان زهد و تقوایش، دل‏ها را طراوت بخشید.

مسافر عاشورایی، شاهد شهادت و شاعر شعر نینوا، چشم می‏گشاید تا چشم دنیا را به دروازه ‏های نامکشوف گذشت و ایثار، نیایش و ایمان و اخلاص بگشاید، تا با صحیفه ‏های معرفتش، الفبای سعادت را برای نوآموزان بندگی حضرت حق، هجی کند، تا دریچه نادیدنی‏ های دیدنی و ناشنیدنی‏  های شنیدنی را به ذهن بسته بشر بگشاید و تا از کوچه‏ های سرخ حضورش، اعجاز شهامت و شهادت در مسیر الهی را به همه نشان دهد.

ای زینتِ عبادت ‏پیشگان؛ همدم بی‏نوایان؛ بردبارترین بردباران؛ شفاعت کننده فرمانداری معزول نزدِ عبدالملک مروان؛ و... شبیه ‏ترین کسان به امیرمومنان علی علیه‏ السلام !

بارِ سفر ببندید

تمامت دلت را برای خدا گفتی... با واژه‏ هایی که ریشه در ابر دارند و هنوز بر دل‏های آسمانی می‏ بارند.

کاشکی ما نیز «فهمیده» بودیم! کاشکی دستی به «دعا» می‏ گشودیم!

کاشکی حتی ذره‏ای حقِ دوستیِ حق را، ادا می‏ کردیم و فقط ادعا نمی‏ کردیم!

اگر دوستِ خدا بودیم، هرگز اهل گناه نبودیم!

حق با تو است... ما راست نگفتیم؛ دروغ گفتیم!

ما این‏سان که نُمودیم، نبودیم.

مگر می‏ توان دوستارِ کسی بود و مُطیعش نبود؟!

مگر می‏ شود حُرمتِ آن‏که را دوست داشت، نگاه نداشت؟

ما، دل به حق نسپردیم... آبروی عشق را بردیم!

ایستادی؛ چشم در چشم ما. وقتی لب گشودی، تمام بغضم ناگهان ترکید؛


«اصحابی؛ اِخوانی! علیکم بِدارِ الاخِرَهِ وَ لااُوصیکُمْ بِدارِ الدُّنیا فَاِنَّکُم عَلَیْها وَ بِها مُتَمَسِّکُونَ؛ اَما بَلَغَکُمْ اَنَّ عیسی علیه‏السلام قالَ لِلحَوارِیّینَ: اَلدُّنیا قَنطَرهٌ فَاعْبُروُها وَ لا تَعمروُها وَ...».

«به دنیا، دل نبندید

بارِ سفر ببندید».

آن‏گاه، اندکی برآشفتی و از عیسی علیه‏السلام گفتی... که او نیز برآشفته بود، و به یارانش گفته بود:

بَر اَمواج، خانه نسازید. به آبادی‏اش نپردازید.

و ما - اما - ویلاها ساختیم و فراوان به آنها پرداختیم؛ هرچند می‏دانستیم حتی «مولا ویلا نداشت»! و دنیا را برای اهلش واگذاشت. اما فقط و فقط سرودیم. ما را ببخش، اگر نااهل بودیم!

ما را ببخش.

او که آبی نیایش را در دریایی بی‏کرانه جانش به بشریت هدیه داده و از خنکای نسیم روضه رضوان زهد و تقوایش، دل‏ها را طراوت بخشید. مسافر عاشورایی، شاهد شهادت و شاعر شعر نینوا، چشم می‏گشاید تا چشم دنیا را به دروازه‏های نامکشوف گذشت و ایثار، نیایش و ایمان و اخلاص بگشاید، تا با صحیفه‏های معرفتش، الفبای سعادت را برای نوآموزان بندگی حضرت حق، هجی کند، تا دریچه نادیدنی‏های دیدنی و ناشنیدنی‏های شنیدنی را به ذهن بسته بشر بگشاید

دلم سخت گرفته. «هوای خانه ‏ام ابری است» به صحیفه سبزت می‏ نگرم.

«انجیل اهل‏بیت»، «زبور آل محمد» و... حسی غریب دارم . دوست دارم ببارم «چون ابر در بهاران».

ما، بَدیم؛ که با «قرآن» کنار نیامدیم. گلی - هم - بر سر خواهر آن نزدیم!

قرآن را کنار گذاشتیم و حُرمتِ خواهرش را نگاه نداشتیم؛ چنان‏که «نهج‏البلاغه» را «دون» نمودیم و حتی به دنبال واژه‏ای درخور برای وصفش نبودیم.

ما را ببخش، اگر حق برادری را به جا نیاوردیم و به خواهر قرآن، خیانت کردیم!

برایم تبسم کن.

یا علی!

می‏خواهمت در دنیا و می‏خوانمت؛ که خدا نیز در آخرت می‏خوانَدَت.

ای زینتِ عبادت ‏پیشگان؛ همدم بی‏نوایان؛ بردبارترین بردباران؛ شفاعت کننده فرمانداری معزول نزدِ عبدالملک مروان؛ و... شبیه ‏ترین کسان به امیرمۆمنان علی علیه‏السلام !

آری، می‏دانم هیچ‏گاه به هیچ‏کس «نَه» نگفتی و بر کسی نیاشفتی! چشم‏هایت را از گناهانم فرو بند. در دل و جانم گُل کُن. امروز برایم تبسم کن.

می‏خواهم دیگر به دنیا دلشاد نباشم. می‏خواهم مثل تو «سجاد» باشم.

به نگاهی، دلشادم کن.

اینجا، هوا برای نَفَس کشیدن، کم است؛ از این قفس، آزادم کن.








۱۱خرداد

السلام علیک یا باب الحوائج

السلام علیک یا قمر بنی هاشم

السلام علیک یا اباالفضل العباس

* تمام دنیا دست هایت را می شناسند.

دست هایی که دستان خداست و از آستین رشادت و شهامت تو بیرون آمده.

همان دست هایی که دستان پر سخاوت دریاست و تمام آب های دنیا را شرمنده خویش کرده است.

دست های تو را نمی شود نادیده گرفت؛ چون دستان خدا فراتر از همه دست هاست.

هر که با دست های تو بیعت کند، دستان خدا را در آغوش گرفته است.

دست هایت آیینه دستان پر پینه مردی است که تمام هستی در دست ولایت اوست.

مردی که سالیان سال نان بینوایان را بر دوش می گرفت و بر در خانه های شان می برد و سفره هایشان را نمک گیر خویش می کرد.

تو فرزند دست های حیدری.

دست های تو آب آور زمین شدند.

دستان تو ساقی روزگارند.

دست هایت برکت عشق را در سفره های عاشقان می نهند.

اینک نان و خرما نه، که از تو آب حیات می طلبیم.

عباس، کلمه ای است که ردیف همه غزل های حسین است.

اگر به تاریخ ولادت حسین و عباس نگاهی بیفکنیم می بینیم که از حسین تا عباس یک قدم فاصله بیش نیست.

او که در بلوغ عطش و زخم، در نهایت خستگی، پس از نبردی سخت به آب رسید؛ لب هایش در تمنای قطره ای می سوخت و کام خشکیده اش در برزخ میان رقص موج ها و زمزمه آب و گریه و ضجه کودکان که از دور دست «عمو» را فریاد می زدند مانده بود.

چه حسرتی بر دل فرات گذاشت؛ آن گاه که عشق رابه آب سودا نکرد و عطش را آبرو بخشید.

۱۱خرداد



امام حسین (علیه السلام):

1-قناعت سبب آسایش تن است.

2-همنشینی با افراد لاابالی موجب بد گمانی است.

3-از ستم کردن بر آن کس که جز خدا کسی را ندارد دوری کن.

4-کسی که بخشنده باشد بزرگ شود و هر که تنگ نظر باشد خوار شود.






جود و کرم امام حسین علیه السلام

حسین بن علی علیه السلام در بخشش زبان زد مردم روزگار بود. نقل می کنند روزی مرد صحرانشین مستمندی وارد مدینه شد و از مردم سراغ بخشنده ترین فرد را گرفت. همه مردم حسین بن علی علیه السلام را به او معرفی کردند. وقتی در مسجد به خدمت آن حضرت رسید و نیازمندیِ خود را با خواندن چند بیت شعر بیان کرد، امام حسین علیه السلام او را به خانه آورد و به قنبر فرمود: هر مقدار پول در خانه داریم حاضر کن. قنبر چهارهزار دینار به خدمت آن حضرت آورد و گفت: این تمامی پولی است که در اختیار داریم. امام حسین علیه السلام همه آن چهارهزار دینار را از پشت در به آن مرد بادیه نشین داد. منظور حضرت از این برخورد آن بود که چشم آن مرد به چشم او نیفتد که مبادا خجالت زده شود. مرد اعرابی وقتی پول ها را گرفت، در حالی که گریه می کرد چنین گفت: مگر پول کمی به من بخشیدی که از پشت در آن را به من می دهی؟ در عجبم که چگونه این دست های بخشنده و پربرکت روزی زیر خاک خواهد رفت.

فروتنی امام حسین علیه السلام

در روزگاری که فخرفروشی به دارایی رونق بسیار داشت و ثروتمندان از روی تکبر به مستمندان توجهی نداشتند و از نزدیک شدن به آنها دوری می جستند، امام حسین علیه السلام با کمال تواضع با مساکین نشست و برخاست می کردند. نقل می کنند روزی آن حضرت از محلی می گذشت. عده ای فقیر سفره کوچکی را که مقدار کمی غذا در آن داشتند پهن کرده بودند و مشغول خوردن آن بودند. وقتی چشمشان به امام حسین علیه السلام افتاد او را به سفره خود فرا خواندند. امام علیه السلام فورا دعوت آنها را پذیرفت و در کنار آنها نشست و با آنان هم غذا شد و فرمود: خداوند انسان های متکبر را دوست نمی دارد. آن گاه که از غذا خوردن با آنها فارغ شد به آنان فرمود: حالا که من دعوت شما را پذیرفتم، شما نیز دعوت مرا بپذیرید به منزل من بیایید تا مهمان ما شوید. وقتی آنها به منزل حضرت آمدند، با تمام وجود از آنها پذیرایی کردند.

گذشت امام حسین علیه السلام

در مسیر کوفه حرّ بن یزید ریاحی با هزار نیروی نظامیِ تا دندان مسلح خود را به سپاه امام حسین علیه السلام رساند و در مقابل یاران اندک آن حضرت صف آرایی کرد تا مانع ادامه راه آنها شود. او نه اجازه داد آنها به سمت کوفه بروند و نه آنان را به حال خود گذاشت تا به مدینه برگردند بلکه آنها را به طرف سرزمین کربلا کشاند و در آن جا متوقّف ساخت این کار باعث شد امام و یاران او گرفتار سربازان ستمگر یزید شوند. اما در روز عاشورا وقتی حرّ از سپاه عمر سعد کنار کشید و خود را به امام علیه السلام رساند و از آن حضرت طلب عفو کرد و عرض کرد «آیا خدا توبه مرا می پذیرد؟»، امام حسین علیه السلام با روی گشاده و آغوش باز حرّ را پذیرفت و به او فرمود: «آری خداوند متعال توبه تو را می پذیرد و همه گناهانت را می آمرزد».

رسیدگی به مستمندان

امام حسین علیه السلام در نهان و آشکار نسبت به تأمین نیازهای مستمندان اهتمام فراوانی داشتند و در تاریکی شب به خانه آنها آذوقه می بردند. شعیب بن عبدالرحمن خزاعی می گوید: وقتی حسین بن علی علیه السلام به شهادت رسیدند در پشت او آثار زخم و پینه مشاهده کردند. وقتی علت را از حضرت سجاد علیه السلام پرسیدند، آن حضرت فرمودند: «این پینه ها اثر کیسه های غذا و آذوقه ای است که پدرم آنها را شب ها به دوش می کشید و به خانه زنان بی سرپرست و کودکان یتیم و فقرای ناتوان می رساند. نه سایر مردم از این کار باخبر می شدند و نه حتی خود مستمندان آن حضرت را می شناختند».

عبادت امام حسین علیه السلام

اهتمام امام حسین علیه السلام به عبادت خداوند زبان زد مردم بود. در طول عمر مبارکشان حدود 25 بار پیاده برای گزاردن مراسم حج از مدینه به مکه رفتند. آن حضرت همواره به یاد خدا بودند و آثار خشیت در چهره مبارکشان نمایان بود. روزی شخصی از او پرسید: علت این همه خوف تو از خدا چیست؟ امام علیه السلام فرمودند: کسی که در دنیا از خدا نترسد، در روز قیامت از عذاب او ایمن نخواهد بود. علاقه امام حسین علیه السلام به نماز بسیار بود. نقل شده است آن حضرت در روز تاسوعا به برادرش حضرت عباس بن علی علیه السلام فرمودند: «به دشمن بگو امشب را به ما مهلت دهد تا به نماز و راز و نیاز با خدا و تلاوت قرآن بپردازیم. خداوند متعال می داند که من نماز و تلاوت قرآن و دعا و استغفار را دوست دارم».

شجاعت امام حسین علیه السلام

وقتی امام حسین علیه السلام مقارن ظهر عاشورا و پس از به شهادت رسیدن تمام یارانش به سپاه دشمن حمله کرد، کسی یارای ایستادگی و مبارزه با آن حضرت را نداشت. حمید بن مسلم می گوید: «به خدا سوگند، در عمرم هیچ مردی را ندیدم که همه عزیزان و یارانش کشته شده باشند و همانند حسین بن علی علیه السلام با دلاوری تمام با دشمن به مبارزه بپردازد. دشمنان از هر طرف به او حمله می کردند، امّا او بدون ترس با تمام وجود با آنها می جنگید و به هر طرف که حمله می کرد سپاهیان یزید هم چون روباه از برابر او می گریختند؛ حتی نقل می کنند عمر سعد از مشاهده نوع جنگ تن به تن آن حضرت شگفت زده و هراسان شده بود. در نتیجه به لشکریان خود دستور داد به طور دسته جمعی به امام علیه السلام یورش ببرند؛ چون می دانست در جنگ تن به تن کسی را یارای مقاومت در برابر آن حضرت نبود».

علم امام حسین علیه السلام

حسین بن علی علیه السلام وارث علم پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است و به اعتراف دوست و دشمن، در این زمینه نظیری برای او در دوران امامتشان نبوده است. روزی نافع بن ارزق رهبر فرقه «ازارقه خوارج» درباره خداشناسی سؤالاتی از آن حضرت پرسید. امام حسین علیه السلام چنان پاسخ های محکم و مناسبی دادند که ابن ارزق از شگفتی و شعف گریست و سپس گفت: «چه نیکو پاسخ دادی!» امام حسین علیه السلام به او فرمودند: «به من رسیده است که تو به من و پدر و برادرم نسبت کفر می دهی». ابن ارزق گفت: «یا حسین، اگر این ناسزا از من صادر شده است، به خدا سوگند اکنون اعتراف می کنم که به یقین شما چراغ اسلام و ستارگان احکام خداوندید. یعنی مردم باید از انوار علوم و معارف شما روشنی بجویند و در تاریکی های نادانی به ستاره های وجود شما هدایت شوند».

فصاحت و بلاغت امام حسین علیه السلام

امام حسین علیه السلام در نظم و نثر همانند پدر بزرگوارشان بسیار فصیح و بلیغ بوده اند. نقل می کنند روزی یک مرد عرب گفت می خواهم افصح و ابلغ عرب را ببینم. به او امام حسین علیه السلام را نشان دادند. او در خدمت آن حضرت اشعار بسیار زیبایی قرائت کرد. بلافاصله امام حسین علیه السلام در جواب او اشعاری را به همان وزن و قافیه سرودند و این کار مایه حیرت آن شاعر بزرگ عرب شد. ابن صبّاغ مالکی و شیخ کمال الدین طلحه شافعی معتقدند فصاحت و بلاغت در پیشگاه امام حسین علیه السلام لشکری خاضع و خاشع بود. ابن اَعْثَم کوفی در مورد امام حسین علیه السلام می گوید: «در روز عاشورا وقتی همه عزیزانش را در کربلا شهید کردند، همانند یک شاعر ماهر و فارغ البال همان طور که شمشیر می زدند اشعار بسیار بامحتوا و زیبایی را می خواندند»

اللهم عجل الولیک الفرج


www.alimahdiyar.blogfa.com



۰۹خرداد




الهی رجب گذشت و ما از خود نگذشتیم ؟

الهی تو از ما بگذر ...

سلام بر شعبان و اعیادش ...

سلام بر حسین و عباسش ...

سلام بر سجاد و سجودش ...

سلام بر علی اکبر و جوانی اش ...

 و سلام بر نیمه شعبان و انشاالله ظهور مولودش ...


*** آغاز ماه رسول الله و ماه شادی آل الله مبارک ***








شعبان و شد و پیک عشق از راه آمد

عطر نفس بقیة الله آمد

با جلوه سجاد، ابالفضل و حسین

یک ماه و سه خورشید در این ماه آمد