مسجد علی بن ابیطالب(علیه السلام) پسبند

با مدد از خدای مولا علی «کانون فرهنگی ثامن الحجج مسجد علی بن ابیطالب فارس - لامرد- بخش اشکنان - روستای پسبند»

مسجد علی بن ابیطالب(علیه السلام) پسبند

با مدد از خدای مولا علی «کانون فرهنگی ثامن الحجج مسجد علی بن ابیطالب فارس - لامرد- بخش اشکنان - روستای پسبند»

مسجد علی بن ابیطالب(علیه السلام) پسبند
پیام های کوتاه

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جوان» ثبت شده است

۱۱آبان

قیام امام حسین علیه السلام و نهضت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در برخی عناصر، مشترک و در برخی شاخصه های دیگر، متفاوت هستند.

 از نقاط اشتراک این دو قیام، رهبری آن هاست که در هر دو، بر عهدة امام معصوم است. هدف واحد آنان نیز –حاکمیت دین خدا - از دیگر نقاط اشتراکشان است.

از نکات اختلافی آن ها نیز، می توان به این مسأله اشاره کرد که قیام امام حسین علیه السلام به حسب ظاهر، به پیروزی نرسید؛ اما قیام امام زمان(عج) به پیروزی خواهد رسید. هم چنین، تفاوت دیگر این دو قیام، زمان وقوع آن ها است؛ به این معنا که قیام امام حسین علیه السلام شکل گرفته، اما قیام امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هنوز آغاز نگشته است. در این نوشتار، به یکی از نقاط مهم اشتراک قیام امام حسین علیه السلام و امام زمان علیه السلام، یعنی ویژگی های مشترک یاران این دو امام همام، خواهیم پرداخت.

برخی از صفات و ویژگی های مشترک


۰۷شهریور

3. وَ حُسْنَ الْخُلُقِ (خوش اخلاقی)

اما سومین صفت ، که مورد علاقه خداوند و پیامبر است؛ خوش اخلاقی است

یکی از مهمترین مظاهر خوش اخلاقی ، اخلاق خوب در منزل است . و خدا نکند شخصی در خانه اش بد اخلاق باشد . خدا نکند    ... 

داستانک:

آیت الله مظاهری،در کتاب ارزشمند «تربیت فرزند ، از دیدگاه اسلام» به نقل از یکی از بزرگان، می آورند:

فردی را می شناختم که آدم خیلی خوبی بود. در خواب دیدم روز قیامت شده و او به شکل سگ درآمده است. به او گفتم تو که آدمی خوب، با ایمان و با تقوا بودی، چرا سگ شده ای؟

گفت: وای از بداخلاقی در خانه! وای از بداخلاقی در خانه! وای از بداخلاقی در خانه!

بعد به من گفت : بیا برویم قبرم را نگاه کن

جلو رفتم و دیدن ته قبرش سوراخ است

گفت:وقتی مرا داخل قبر گذاشتند ، قبر چنان مرا فشار داد که تمام روغن من گرفته شد و رفت در این سوراخ. اگر سوراخ تنگ نبود ، روغنها را نشانت می دادم

[ کتاب تربیت فرزند از نظر اسلام صفحه 101 [با اندکی تلخیص]]

۰۴تیر

داستانک (خاطره )

حدود 4 سال پیش بود که جوانی مومن و باتقوا پیش من آمد و گفت :

حاج آقا ! نه شغلی دارم و نه پولی؛ اما نیاز شدید به ازدواج دارم . وضعیت مالی خانواده ی ما هم مناسب نیست، برای همین، مخالف ازدواج من هستند

گفتم: به خانواده ات بگو به من زنگ بزنند ، تا با آنها صحبت کنم

زنگ زدند و من هم صحبت کردم ، اما فایده ای نداشت.

به آن جوان گفتم: کاری از دست من بر نمی آید . اما پیشنهادی به تو می دهم، و آن پیشنهاد این است که : غسل زیارت کن و بعد از آن به حرم امام رضا علیه السلام  برو ، بعد از زیارت ، به بالاسر حضرت برو و 2رکعت نماز زیارت بخوان‌، بعد از نماز دعا کن انشاءالله برآورده می شود ...

سه روز بعد ، آن جوان با من تماس گرفت و برای خواندن صیغه عقدش با من قرار گذاشت و گفت :همه چیز درست شد ...

جالب این بود که روز ازدواجش روز ولادت امام رضا علیه السلام بود ، روز ولادت خانمش هم روز ولادت امام رضا علیه السلام بود و نام پدر خانمش هم رضا ...

الآن هم به برکت امام رضا ‍ علیه السلام  همه چیز دارد ...

 

۱۹خرداد


حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) می فرمایند:

ای گروه جوانان ازدواج کنید! اگر نمی توانید روزه بگیرید که روزه مهار شهوت است.


توصیه های امام خامنه ای به جوانان:





حالا حالا­ها نمی فهمید 
از همه‌ى مطالب بالاتر این است که شما جوانید، دلهاى شما پاک است، ناآلوده است. به عمق این حرف هم شما حالا نمیرسید، که این ناآلودگى معنایش چیست، گرفتارى دلهاى آلوده کجاست؛ این را شما که جوانید، حالا حالاها به آن نمیرسید؛ به حدود سنى ما که رسیدید، آن وقت گرفتارى را میفهمید، مى‌بینید که چقدر این زلالى دل در دوره‌ى جوانى قیمت و ارزش دارد، که دیگر قابل برگشت هم نیست.
 امروز این سرمایه در اختیار شماست. من حرفم این است: این دل پاک و زلال را هرچه میتوانید، با منبع عظمت، با منبع حقیقت، با منبع زیبائى - یعنى ذات مقدس بارى‌تعالى - پیوند دهید و نزدیک کنید. اگر موفق شدید، تا آخر عمر زندگى سعادتمندانه خواهید داشت؛ اگر حالا موفق نشوید، بیست سال دیگر سخت‌تر است؛ اگر بیست سال بعد هم - که شماها چهل سال، چهل و پنج سال سنتان هست - موفق نشوید، بیست سال بعدش بسیار بسیار مشکل‌تر است؛ یعنى در سنینِ کمتر از سنِ حالاى من. خیلى سخت خواهد شد. نه اینکه محال باشد، اما مشکل است. حالا دل را به خدا پیوند بزنید.

 

راه پیچیده نیست؛ دچار توهم نشویم
 راهش هم در شرع مقدس باز است؛ یک کار رمزآلود پیچیده‌اى نیست. شما قله‌ى کوه را از پائین نگاه میکنید، مى‌بینید کسانى آنجا هستند؛ اینجور نیست که تصور کنید اینها بال زدند رفتند آنجا؛ نه، اینها از همین مسیرى که جلوى پاى شماست، جلو رفتند و به آنجا رسیدند. دچار توهم نشویم، خیال نکنیم که با یک نوع حرکت غیرعادى و غیرمعمولى میتوان به آن قله‌ها رسید؛ نه، آنهائى که در آن قله‌ها مشاهده میکنید، از همین راهها عبور کردند. این راهها چیست؟ در درجه‌ى اول، ترک گناه. گفتنش آسان است، عملش سخت است؛ اما ناگزیر است. دروغ نگفتن، خیانت نکردن، از لغزشهاى گوناگون جنسى و شهوانى پرهیز کردن، از گناهان پرهیز کردن؛ قدمِ مهمترینش این است. بعد از ترک گناه، انجام واجبات، و از همه‌ى واجبات مهمتر، نماز است.

 

همه‌ى کار انسان تابع نماز است
«و اعلم انّ کلّ شى‌ء من عملک تبع لصلاتک»؛همه‌ى کار انسان تابع نماز است. نماز را به وقت بخوانید، با توجه و با حضور قلب بخوانید. حضور قلب یعنى بدانید که دارید با یکى حرف میزنید؛ بدانید یک مخاطبى دارید که دارید با او حرف میزنید. این حالت را اگر در خودتان تمرین کردید، اگر توانستید این تمرکز را ایجاد کنید، تا آخر عمر این براى شما میماند. اگر حالا نتوانستید - همان طور که گفتم - بیست سال بعد سخت است، بیست سال بعدش سخت‌تر است؛ بعد از آن، کسى اگر از قبل نکرده باشد، خیلى خیلى سخت است. از حالا عادت کنید این تمرکز را در حال نماز در خودتان ایجاد کنید و به وجود بیاورید. آن وقت این آن صلاتى است که: «تنهى عن الفحشاء و المنکر».«تنهى» یعنى شما را نهى میکند؛ معنایش این نیست که مانعى جلوى شما میگذارد که شما دیگر نمیتوانید گناه کنید؛ نه، یعنى دائم به شما میگوید گناه نکن. خوب، روزى چند نوبت از درون دلِ انسان به او بگویند گناه نکن، گناه نکن، انسان گناه نمیکند. این نماز است.

چیزهایی که آدم را گیر می­ اندازد 
 این دل نورانى و پاکیزه را که در شما هست، قدر بدانید. نه اینکه من بخواهم براى خوشامد شما حرف بزنم؛ نه، جوانهاى عالَم که فقط شما نیستید؛ جوان خاصیتش این است. دلتان پاکیزه است. حالا چون براى شما قابل مقایسه نیست، نمیتوانید این موضوع را احساس کنید. در طول زمان، گرفتارى‌ها، غبارها، لجنها و زنگارها دل را میپوشاند. در روایت دارد که وقتى گناهى میکنید، یک نقطه‌ى سیاهى در قلب شما به وجود مى‌آید - البته اینها زبان نمادین است، زبان سمبلیک است - گناه دوم را که میکنید، این نقطه‌ى سیاه دو برابر میشود. هرچه گناه بکنید، این نقطه‌ها هى اضافه میشود، تا اینکه همه‌ى قلب را سیاهى میگیرد. ترجمه‌ى مفهوم عرفى‌اش همین است که من گفتم؛ یعنى شما الان دل و جان و روح آماده‌اى دارید، بمرور گناهان، گرفتارى‌ها و مشکلات فراوانى که در مسیر مبارزات زندگى انسان به وجود مى‌آید - در سیاست، در اقتصاد، در یک لقمه نان، در به دست آوردن امکانات زندگى - چنانچه انسان از حالا تمرین نکرده باشد، اینها گرفتارى‌ها را زیاد میکند، دل را تاریک میکند.

 

حرف اصلی ما این است
 پس عرض اول ما و حرف اصلى ما این است. شما مثل فرزندان من هستید. من اگر بخواهم به بچه‌هاى صلبى و نسبىِ خودم بهترین سفارشها را بکنم، همینى که به شما عرض کردم، به آنها خواهم گفت.

 

لغزش ها ناشی از بی توجهی به این نکته اصلی است که گفتم
توجه هم داشته باشید؛ اغلب لغزشهائى که - نمیگویم همه - در عرصه‌هاى گوناگون و میدانهاى گوناگون براى انسانها پیش مى‌آید، ناشى از رعایت نکردن همین نکته‌ى اصلى و مهمى است که گفتم؛ حتّى در میدان جهاد. در جنگ احد - خوب، قضایا را میدانید دیگر - یک عده‌اى کوتاهى‌اى کردند که فاجعه آفرید. اگر قضایاى جنگ احد را نخوانده‌اید، توى کتابهاى تاریخ هست؛ بروید بخوانید، که من دیگر نخواهم اینجا شرح بدهم. قرآن درباره‌ى همینها میگوید: «انّ الّذین تولّوا منکم یوم التقى الجمعان انّما استزلّهم الشّیطان ببعض ما کسبو حاصل ترجمه این است: آن کسانى که شما دیدید روز جنگ احد آنجور به دشمن پشت کردند و فاجعه درست کردند و موجب شهادت حمزه‌ى سیدالشهداء و بزرگانى از اصحاب شدند - انّما استزلّهم الشّیطان ببعض ما کسبوا - لغزش آنها را شیطان از ناحیه‌ى آنچه که قبلها انجام داده بودند، زمینه‌سازى کرد؛ یعنى گناهانشان. از این قبیل آیه در قرآن آیات متعددى داریم. پرهیز نکردن ما از گناه، اثرش را در مدیریت امور کشور اگر داشته باشیم، مدیریت یک بخشى اگر داشته باشیم، اگر در میدان جنگ حاضر شویم، اگر در یک آزمون مالى و اقتصادى گیر کنیم، در همه‌ى اینجاها نشان میدهد. بنابراین، این حرف اصلى ماست. خلاصه عرض میکنم؛ قدر جوانى را بدانید. این معنایش این است که قدر دلهاى پاک را بدانید، خودتان را بیشتر با خدا مأنوس کنید. راهش هم ترک گناه و توجه به نماز است؛ و بعد از نمازهاى واجب و آن توجهى که عرض کردم، دیگر هرچه که توانستید، مستحبات، دعا و بقیه‌ى کارها را انجام دهید. ان‌شاءاللَّه خداى متعال هم راهها را باز میکند.


۱۲اسفند

در بنى اسرائیل جوان فاسقى بود که در زمان حضرت موسى (علیه السلام)، اهل شهر از معصیت او به تنگ آمده بودند به موسى خطاب شد، که او را بیرون کن. حضرت موسى بیرونش کرد. به قریه اى رفت. از آنجا نیز بیرونش ‍ کردند، بالاى کوهى و در میان غارى رفت و در آنجا مریض شد و کسى نبود که او را پرستارى کند. صورت روى خاک گذارد و عرض کرد:
یا رب لو کانت والدتى عند راسى لرحمتنى و بکت على ذلى و غربتى...
پروردگارا! اگر پدر و مادر من حاضر بودند براى غربت من گریه مى کردند، الهى حال که پدر و مادر را از من قطع کردى، رحمتت را از من قطع مکن و چنانچه دل مرا به آتش فراق آنها سوزاندى به آتش غضب خود مسوزان.
همینکه این مناجات را کرد به حور و غلامان خطاب شد بصورت پدر و مادر و فرزندان او شوند و در پیش او حاضر شوند، آن جوان چشم گشود و آنها را دید و خوشحال شد و از دنیا رفت.
به حضرت موسى (علیه السلام) خطاب شد، اى موسى یکى از بندگان شایسته ما در فلان موضع مرده است. بسوى او برو و او را غسل بده و کفن کن، نماز بر او بخوان و او را دفن کن. موسى به غار آمد و دید همان جوان فاسق است.
عرض کرد: الهى مگر این همان جوان فاسق نیست که امر کردى از شهر و قریه بیرونش کنم.
خطاب شد: اى موسى بواسطه مرض او و بواسطه دور بودن او از وطنش و اقرار کردن به گناهش به او رحم کردم. اى موسى هرگاه غریب بمیرد ملائکه آسمان و زمین ترحما براى غربتش گریه مى کنند، چگونه من او را رحم نکنم و حال آنکه غریب است و منم ارحم الراحمین







۰۸اسفند




مى گویند: وقتى که حجاج بن یوسف ثقفى در مسافرت به یمن براى حکومت با جلال و تشریفات حکومتى مى رفتند، هرجا که منزل مى کردند، خیمه حکومتى مى زدند، آشپزها مشغول پختن مى شدند.
در یکى از منزلها هوا خیلى گرم بود.خیمه اى زده بودند. براى اینکه هوا خنک شود، دو طرف خیمه را بالا زدند. وقت غذا خوردن شد، سفره پهن کردند، انواع حلویات، شیرینى ها، خوراکى ها، پختنى ها در سفره چیدند. تا خواست بخورد دید از دور چند گوسفند را چوپانى جوانى مى چراند و در اثر گرما و سوزش آفتاب این چوپان بیچاره سرش را زیر شکم گوسفندى کرده تا از سایه آن بهره گیرد. غیر از سرش بقیه بدنش را آفتاب مى سوزاند.حجاج کذائى از داخل خیمه تا این منظره را دید متاثر شد و به غلامان گفت: بروید این چوپان را بیاورید.
رفتند که چوپان را بیاورند. چوپان هرچه گفت من با امیر کارى ندارم، امیر کى هست؟ گوش ندادند و گفتند حکم و دستور است و بالاخره به زور بیچاره چوپان را نزد حجاج بردند.
حجاج به او گفت: از دور دیدم که تو گرما زده اى، ناراحتى، متاثر شدم. گفتم: بیا زیر سایه خیمه استراحت کن.
گفت: نمى توانم بنشینم.
پرسید: چرا؟
گفت: من اجیرم، مامور حفظ گوسفندانم. چطور بیایم زیر سایه خیمه؟ من باید بروم گوسفندانم را بچرانم.
گفت: نمى خورم.
پرسید: چرا نمى خورى؟
گفت: جاى دیگر وعده دارم.
حجاج پرسید: جاى دیگر؟مگر بهتر از اینجا هم جائى هست؟
چوپان گفت: بلى.
گفت: بهتر از طعام سلطنتى هم مگر هست؟
گفت: بله بهتر، بالاتر.
پرسید: مهمان چه کسى هستى؟ به چه کسى وعده دادى؟
گفت: مهمان رب العالمین، من روزه هستم. روزه دار مهمان خدا است.
چوپان بیابانى است. اما خداوند معرفت و ایمان به او داده. در این بیابان گرم و سوزان روزه مى گیرد و مى گوید: مهمان خدایم.افطارم نزد خداست، بهتر و بالاتر. اینجا حجاج نتوانست نفس بکشد، با خدا دیگر نمى توانست در بیفتد.
جورى جواب داد که حجاج را ساکت کرد و نتوانست حرف بزند.
حجاج گفت: خیلى خوب. روزها فراوان است، تو بخور فردا عوضش را بگیر.
چوپان گفت: خیلى خوب به شرطى که سندى به من بدهى که من فردا زنده باشم، روزه بگیرم. از کجا معلوم من فردا زنده باشم؟
حجاج دید باز نمى شود با این دانشمند حقیقى، مؤمن بالله و راستى دانا چه بگوید. مجسمه جهل در برابر مجسمه علم و ایمان است. حجاج جاهل مطلق، بالاخره دید نمى تواند جوابش را بدهد، گفت: این حرف ها را کنار بگذار چنین خوراک لذیذ و طیبى دیگر کجا نصیب تو مى شود؟ تو چرا این قدر پا به روزى خودت مى زنى؟ چرا اینقدر نادانى؟
چوپان گفت: حجاج آیا تو آن را طیب خوش طعم کرده اى؟
(اى حجاج بدبخت اگر خداوند یک دندان دردى به تو بدهد، همه این حلواها و مرغ ها هیچ است. اگر عافیت باشد نان جو شیرین است و لذت دارد، اگر عافیت نباشد مرغ و پلو، زهر است.)

۲۱تیر

وظایف جوان منتظر

*اکثر یاران امام زمان(عج) از این گروه سنی هستند؛ حال باید دید جوانانی که عاشق حضرت هستند، در دوران غیبت چه باید بکنند؟ وظایف اصلی و مهم جوانان منتظر در چهار بخش، مورد بررسی قرار می‌گیرد:

۱. معرفت :یکی از مسائل حیاتی و اساسی شناخت امام عصر(عج) معرفت است 

گر معرفت دهندت بفروش کیمیا را               گر کیمیا دهندت، بی‌ معرفت، گدایی

امام علی(ع) در فرمایشی به کمیل درباره اصل معرفت می‌ فرماید: «ای کمیل! هیچ حرکت و فعالیتی نیست، مگر این که در آن نیازمند شناخت و آگاهی هستی»(

ابونصر(از خدمت‌ گذاران امام حسن عسکری(ع) و از کسانی که پیش از غیبت امام مهدی(عج) به حضور آن حضرت، مشرف شده‌ است). در دیداری که با امام داشت، امام از او پرسید: «آیا مرا می ‌شناسی؟» پاسخ داد: «آری؛ شما سرور من و فرزند سرور من هستید.» امام فرمود: «مقصد من، چنین شناختی نیست.» ابونصر عرضه داشت: «مقصود شما چیست؟ خودتان بفرمایید.» امام فرمود:  «من آخرین جانشین پیامبر(ص) هستم و خداوند به برکت من، بلا را از خاندان و شیعیانم دور می ‌کند» امام صادق(ع) در این باره می ‌فرماید: «... ما بر شما سه حق داریم: این که به فضل ما معرفت پیدا کنید، پیرو ما باشید و انتظار فرج را بکشید...»(

بنابراین در دوران غیبت، شناخت امام زمان(عج)، رمز حیات و هویت ماست. لازم است به امام خود معرفت داشته باشیم؛ چرا که اگر او را نشناسیم، گمراه خواهیم بود و زندگی جاهلی خواهیم داشت: «هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت می ‌میرد»(5) هم چنین امام صادق(ع) می ‌فرماید: «خداوند از بندگان عملی را نمی ‌پذیرد مگر به معرفت و شناخت ما»(6)

 ۲. محبت:   اگر عاشق امام زمان(عج) بشویم و او را دوست بداریم، رنگ محبوب به خود می‌ گیریم و بوی او را با خود داریم؛ و رنگ امام زمان یعنی رنگ خدایی گرفتن «صبغه الله و من احسن من الله صبغه » رنگ خدا و چه رنگی از رنگ خدایی بهتر؟؟؟ (بقره 138)

 ۳. اطاعت: یکی از زیبایی ‌ها و لذت ‌های جوانی، گذراندن عمر در راه اطاعت الهی است که باعث توجه و عنایت ربوبی می ‌شود. پیامبر(ص) می ‌فرماید: «خداوند جوانی را دوست دارد که جوانی خود را در راه اطاعت خدا سپری کند»(

باید دانست اطاعت از ولی خدا همانند اطاعت از پروردگار است و انسانی که ادعای دوستی با خدا و امام زمان(عج) را دارد باید سعی در اطاعت داشته باشد.     

در زیارت جامعه کبیره آمده است«مَنْ أَطَاعَکُمْ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّه؛ هر کس شما را اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است». «جابر بن عبدالله انصاری» می ‌گوید: «امام باقر(ع) به من فرمود: «آیا کسی که ادعای تشیع می‌ کند، همین که بگوید ما را دوست دارد، کافی است؟ سوگند به خدا، شیعیان ما نیستند، مگر آنان که از خدا تقوا می ‌کنند و به امانتداری و زیادی در ذکر خدا و روزه و نماز و نیکی به والدین و... شناخته می‌ شود».

بنابراین جوانِ منتظر باید ضمن اظهار علاقه ‌مندی و محبت به خدا و اهل بیت(ع) ایشان، مطیع فرمان نیز باشد. با این حال اگر مرتکب معصیت شد، آستان الهی درگاه نومیدی نیست؛ بلکه راه توبه و انابه باز است. همانگونه که خود امام زمان(عج) هم از خداوند متعال می ‌خواهد که توفیق بازگشت و توبه را به جوانان ارزانی بدارد:

«خدایا! به جوانان توفیق توبه و انابه عنایت فرما»(

جوان که با ترک شهوات، راه اطاعت را در پیش می‌ گیرد، پرواز ملکوتی را آغاز کرده و بسان ملائک می ‌شود؛ همان گونه که پیامبر(ص) فرمود: «خداوند می ‌فرماید: «ای جوانی که شهوت ‌های مبتذل خود را ترک کرده‌ای! تو در نزد من همانند بعضی از فرشتگان هستی».(

 ۴. فعالیت.

پیامبر درباره یاران ایرانی امام زمان(عج) دست مبارک خود را به شانه سلمان فارسی؛ نهادند و فرمودند:

«منظور از یاران امام مهدی(عج)، هم ‌وطنان این شخص است.» وقتی که این همه ارزش برای ما وجود دارد ما هم فعالیت خودمان را برای حضرت دو چندان کنیم تا که خداوند بوسیله حضرت در کار ما گشایش ایجاد کند و رنگ و بوی مهدوی بگیریم

رمضان 1434

21 تیرماه 1392

مسجد علی بن ابیطالب  پسبند

۱۶تیر

حضرت موسی گفت خدایا کجایی ؟ آن قدر دوری از من که فریادت بزنم تا صدایت کنم یا نزدیکی ، کنار منی؟
خداوند (جل جلاله) فرمود «انا جلیس من ذکرنی». من همنشین اویم که مرا یاد کند.

 اینجا موسی شروع کرد دعا کردن و خواسته اش را از خدا خواستن. خدایا ازتو می خواهم روز قیامت آن موقعی که فرموده ای آلوده ها مشخصند وهمه می فهمند اینان چکاره اند، آنجا پرده روی زشتیهایم بیندازی.

موسی سوال کرد خدایا کدام بنده هایت شامل این لطفت میشوند که پرده را از زشتیهایشان بیندازی؟

خدای تعالی  فرمود موسی ،آنهایی که مرا یاد می کنند ،من هم آنها را یاد می کنم. آنهایی که مرا دوست بدارند من هم آنهارا دوست دارم.

موسی! به خاطر این بنده هایم ، اگر بخواهم بلایی بر آن سرزمین وارد کنم ، بلا را دور می کنم. آنهایی که می آیند به در خانه من با من حرف میزنند.

**********************************************************

حضرت موسی داشت می رفت. نگاه کرد دید یه جوانی برهنه است و خاکستر روی خودش ریخته  تا سترعورت بکنه. گفت موسی داری میری با خدا مناجات می کنی حداقل یه لباس از خدا واسه من بخواه.

حضرت یه خورده جلوتر رفت دید یه نفر وضع آن چنانی داره. خدمه و حشمه، کنیز و غلام. گفت موسی به خدای خودت بگو یه مقدار از دردسرهای ما رو کم کنه. نمی خوام این همه به ما داده. بسمونه. چقدر دیگه؟

موسی اومد  و مناجات کرد.

خطاب رسید موسی پیام اون دو تا بنده هامو ندادی. عرضه داشت خدایا تو از همه چیز باخبری.

فرمود موسی به اون جوان اولی که گلایه می کرد که سر راهتو گرفته بود بگو اگه زیادی حرف بزنی همین خاکسترها رو هم کنار می زنم. آبروت بره.

به دومی هم بگو اون کسی که می نالید از این همه نعمات بگو هر چی هم که بنالی بهت میدم.

گفت خدایا علتش چیه؟ یه نفر یه لباس ازت می خواد بهش عنایت نمی کنی، یکی اون همه وضعش خوبه می خواد کمتر کنی میگی باز بهش میدم.

فرمود موسی هر دو این جوان ها، اولی که به این روز افتاده وضع پدرش خیلی خوب بود. وقتی اومد کنار بستر باباهه، باباش گفت این مال، این منال، این زندگی اینها همش مال تو. برو ببینم چکار می کنی. بچه اش رو به مال دنیا سپرد. اینطوری بیچاره شد.

اما اونی که وضعش خوبه پدرش داشت از دنیا می رفت گفت آه در بساط ندارم. تو رو به خدا می سپارم.

موسی! من حکیم هستم. می دونم برای همه بنده هام باید چکار کنم.

برای خدا وقتی کاری می کنی خط و مشی تعیین نکنیم بگیم خدا «آنچه خیر ماست به ما عنایت کن».