مسجد علی بن ابیطالب(علیه السلام) پسبند

با مدد از خدای مولا علی «کانون فرهنگی ثامن الحجج مسجد علی بن ابیطالب فارس - لامرد- بخش اشکنان - روستای پسبند»

مسجد علی بن ابیطالب(علیه السلام) پسبند

با مدد از خدای مولا علی «کانون فرهنگی ثامن الحجج مسجد علی بن ابیطالب فارس - لامرد- بخش اشکنان - روستای پسبند»

مسجد علی بن ابیطالب(علیه السلام) پسبند
پیام های کوتاه

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «موسی» ثبت شده است

۰۳مهر

امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: پدرم حضرت امام باقر(علیه السلام) به من فرمود: پسرم! در دهه نخست از ماه ذى الحجّه، هر شب میان نماز مغرب و عشا این دو رکعت نماز را ترک مکن:

در هر رکعت سوره حمد و سوره قل هو الله را مى خوانى، پس از آن این آیه (آیه 142 سوره اعراف) را مى خوانى:

 

وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ

و ما با موسى سى شب وعده گذاشتیم سپس آن را با ده شب دیگر تکمیل نمودیم به این ترتیب میعاد پروردگارش (با او)

 

أَرْبَعینَ لَیْلَةً وَ قالَ مُوسى لِأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی فی قَوْمی وَأَصْلِحْ 

چهل شب تمام شد و موسى به برادرش هارون گفت: جانشین من در میان قومم باش و (آنها را) اصلاح کن

 

وَ لاتَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ 

و از روش مفسدان پیروى منما.

 

اگر چنین کنى، در ثواب حاجیان، و اعمال حجّ آنها شریک مى شوى.(1)

 

2ـ روزه گرفتن در نُه روز اوّل. در روایتى از امام موسى کاظم(علیه السلام) نقل شده است که هر کس نُه روز اوّل ذى الحجّه را روزه بدارد، خداوند ثواب روزه تمام عمر را براى او مى نویسد.

۳۱مرداد

شهادت ششمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت حضرت امام صادق تسلیت باد

امام صادق (ع) می فرمایند :

(هنگامی که گرفتاری بنی اسراﺋیل به درازا کشید و ظلم و ستم بر ایشان از

هر سوی باریدن گرفت ، چهل روز صبح ها روی به درگاه الهی آورده ، ضجّه و گریه آغار نموده و به دعا قیام کردند ، پس از آن دریای رحمت الهی با دعای بنی اسرائیل به جوشش در آمد و خداوند به حضرت موسی و هارون وحی فرستاد که بامدد غیبی ، بنی اسرائیل را از شر فرعون نجات بخشند و صد و هفتاد سال از گرفتاری آنها کاست .

سپس امام صادق (ع) فرمودند:

شما هم اگر مانند بنی اسرائیل به در گاه خدا دعا کنید خداوند فرج ما را

نزدیک خواهد فرمود . اما اگر چنین نکنید این سختی ، به نهایت مدّتش خواهد رسید . ( بحارالانوار  ج52 ،ص131 )

۲۹خرداد

قال اباعبدالله الحسین علیه السلام:

یاهذا کفّ عن الغیبة فإنها أدام کلاب النّار

شخصی نزد امام حسین  از کسی غیبت کرد، امام فرمود:

ای فلانی دست از غیبت بردار زیرا غیبت  نان و خورش سگهای دوزخ است

منبع :تحف العقول، صفحه  177

 

 از سوى خدا به موسى وحى شد:

 هر غیبت کننده‏ اى که با توبه از دنیا برود، آخرین کسى است که به بهشت وارد میشود و هر غیبت‏ کننده‏ اى که بر آن اصرار داشته باشد، و با این حال از دنیا برود و توبه نکند، اوّلین کسى است که داخل دوزخ می‏گردد  

                                              إرشاد القلوب إلى الصواب  ، جلد‏1  ؛صفحه 116

 

داستانک:

به شخصی گفتند: شنیدیم که مى‏خواهى همسرت را طلاق بدهى؟ گفت: بله،

 گفتند: چرا می‏خواهى او را طلاق بدهى؟ گفت: او ناموس من است، الان خودش هم در این مجلس نیست، من حق ندارم از او غیبت کنم. شما سؤال بدى کردید.

 زن را طلاق داد و زن هم بعد از مدتى طبق حکم فقه رفت و شوهر کرد. سال بعد رفقا به او گفتند: راستى زنت را پارسال چرا طلاق دادى؟

 گفت: او الان زن من نیست، ناموس دیگران است، خدا به من اجازه نمی‏دهد که پشت سر ناموس مردم حرف بزنم. شما این سؤال‏تان بیجا است که از من می‏پرسید

۳۱ارديبهشت

خداوند خطاب به حضر موسی علی نبینا و آله و علیه السلام می فرماید:

تو چه کار برای من کرده ای؟؟؟؟؟؟

و سپس یکی یکی کارهای خوب او را می شمارد و می فرماید:

آن ها را برای خودت انجام داده ای.

وقتی حضرت موسی عرض میکند:

خدایا! پس چه کنم که برای تو باشد؟

خطاب می آید که «هل والیت لی ولیا و هل عادیت لی عدوا؟»

آن چه برای من است این است که: کسی را به خاطر من دوست بداری یا کسی را

به خاطر اینکه دشمن من است، دشمن بداری.

در ذیل این روایت آمده است که حضرت موسی از این جا فهمید که محبوبترین اعمال نزد خداوند، این

 است که انسان دیگران را برای خدا دوست بدارد.




۰۵اسفند



حضرت موسى (علیه السلام) عرض کرد: پروردگارا کدام یک از بندگان تو نزد تو عزیز و محترمند.
خطاب شد اى موسى! آن کسى که در

1)وقت قدرت و توانائى، عفو نماید،


2)اگر ظلمى به او کردند صبر کند، و انتقام نگیرد و از آنها درگذرد.


امام سجاد (علیه السلام) فرمود: روز قیامت که مردم در صحراى قیامت جمع مى شوند: منادى ندا مى کند، کجایند اهل فضل، جماعتى بر مى خیزند، خطاب مى شود: به سوى بهشت بروید.
ملائکه به آنها مى رسند و مى گویند: شما کیستید

، کجا مى روید؟ مى گویند: ما اهل فضل هستیم و رو به بهشت مى رویم.
ملائکه مى گویند: فضل شما در دنیا چه بود؟
مى گویند:

  الف)ما کسانى هستیم که هرگاه به ما ظلم مى کردند آنها را عفو مى کردیم

   ب)از آنها در مى گذشتیم.


ملائکه به آنها مى گویند: داخل بهشت شوید فنعم اجر العاملین همین قدر در شرافت و فضیلت این صفت بس که از نیکوترین صفات پروردگار است.

۱۶تیر

حضرت موسی گفت خدایا کجایی ؟ آن قدر دوری از من که فریادت بزنم تا صدایت کنم یا نزدیکی ، کنار منی؟
خداوند (جل جلاله) فرمود «انا جلیس من ذکرنی». من همنشین اویم که مرا یاد کند.

 اینجا موسی شروع کرد دعا کردن و خواسته اش را از خدا خواستن. خدایا ازتو می خواهم روز قیامت آن موقعی که فرموده ای آلوده ها مشخصند وهمه می فهمند اینان چکاره اند، آنجا پرده روی زشتیهایم بیندازی.

موسی سوال کرد خدایا کدام بنده هایت شامل این لطفت میشوند که پرده را از زشتیهایشان بیندازی؟

خدای تعالی  فرمود موسی ،آنهایی که مرا یاد می کنند ،من هم آنها را یاد می کنم. آنهایی که مرا دوست بدارند من هم آنهارا دوست دارم.

موسی! به خاطر این بنده هایم ، اگر بخواهم بلایی بر آن سرزمین وارد کنم ، بلا را دور می کنم. آنهایی که می آیند به در خانه من با من حرف میزنند.

**********************************************************

حضرت موسی داشت می رفت. نگاه کرد دید یه جوانی برهنه است و خاکستر روی خودش ریخته  تا سترعورت بکنه. گفت موسی داری میری با خدا مناجات می کنی حداقل یه لباس از خدا واسه من بخواه.

حضرت یه خورده جلوتر رفت دید یه نفر وضع آن چنانی داره. خدمه و حشمه، کنیز و غلام. گفت موسی به خدای خودت بگو یه مقدار از دردسرهای ما رو کم کنه. نمی خوام این همه به ما داده. بسمونه. چقدر دیگه؟

موسی اومد  و مناجات کرد.

خطاب رسید موسی پیام اون دو تا بنده هامو ندادی. عرضه داشت خدایا تو از همه چیز باخبری.

فرمود موسی به اون جوان اولی که گلایه می کرد که سر راهتو گرفته بود بگو اگه زیادی حرف بزنی همین خاکسترها رو هم کنار می زنم. آبروت بره.

به دومی هم بگو اون کسی که می نالید از این همه نعمات بگو هر چی هم که بنالی بهت میدم.

گفت خدایا علتش چیه؟ یه نفر یه لباس ازت می خواد بهش عنایت نمی کنی، یکی اون همه وضعش خوبه می خواد کمتر کنی میگی باز بهش میدم.

فرمود موسی هر دو این جوان ها، اولی که به این روز افتاده وضع پدرش خیلی خوب بود. وقتی اومد کنار بستر باباهه، باباش گفت این مال، این منال، این زندگی اینها همش مال تو. برو ببینم چکار می کنی. بچه اش رو به مال دنیا سپرد. اینطوری بیچاره شد.

اما اونی که وضعش خوبه پدرش داشت از دنیا می رفت گفت آه در بساط ندارم. تو رو به خدا می سپارم.

موسی! من حکیم هستم. می دونم برای همه بنده هام باید چکار کنم.

برای خدا وقتی کاری می کنی خط و مشی تعیین نکنیم بگیم خدا «آنچه خیر ماست به ما عنایت کن».


۰۹تیر

یه روز حضرت موسی به خداوند متعال عرض کرد : من دلم میخواد یکی از اون بندگان خوبت رو ببینم . خطاب اومد : برو تو صحرا . اونجا مردی هست داره کشاورزی میکنه . او از خوبان

درگاه ماست . حضرت اومد دید یه مردی هست داره بیل میزنه و کار میکنه . حضرت تعجب کرد که او چطور به درجه ای رسیده که خداوند میفرماید از خوبان ماست . از جبرئیل پرسید . جبرئیل

عرض کرد : الان خداوند بلائی بر او نازل میکند ببین او چی کار میکنه . بلیه ای نازل شد که آن مرد در یک لحظه هر دو چشمش رو از دست داد . فورا نشست . بیلش رو هم گذاشت جلوی

روش . گفت : مولای من تا تو مرا بینا می پسندیدی من داشتن چشم را دوست می داشتم . حال که تو مرا کور می پسندی من کوری را بیش از بینایی دوست دارم . حضرت دید این مرد به مقام

رضا رسیده . رو کرد به آن مرد و فرمود : ای مرد من پیغمبرم و مستجاب الدعوه . میخوای دعا کنم خدا چشاتو بهت برگردونه . گفت : نه . حضرت فرمود : چرا ؟ گفت :

 

آنچه مولای من برای من اختیار کرده بیشتر دوست دارم تا آنچه را که خودم برای خودم بخواهم


۲۶خرداد


                                                      

روزی حضرت موسی در خلوت خویش از خدایش سؤال می کند:
آیا کسی هست که با من وارد بهشت گردد؟
خطاب میرسد:آری!
موسی با حیرت می پرسد:آن شخص کیست؟
خطاب میرسد:او مرد قصابی است در فلان محله.
موسی می پرسد:می توانم به دیدن او بروم؟
خطاب میرسد:مانعی ندارد!
فردای آن روز موسی به محل مربوط رفته و مرد قصاب را ملاقات می کند.و می گوید:من مسافری گم کرده راه هستم،آیا می توانم شبی را مهمان تو باشم؟
قصاب در جواب می گوید:مهمان حبیب خداست،لختی بنشین تا کارم را انجام دهم،آنگاه با هم به خانه می رویم.موسی با کنجکاوی وافری به حرکات مرد قصاب می نگرد و می بیند که او قسمتی از گوشت ران گوسفند را برید و قسمتی از جگر آن را جدا کرد در پارچه ای پیچید،و کنار گذاشت.ساعاتی بعد قصاب می گوید:کار من تمام است برویم.سپس با موسی به خانه قصاب میروند،به محض ورود به خانه،رو به موسی کرده و می گوید:لحظه ای تأمل کن!
موسی مشاهده می کند که طنابی را به درختی در حیاط بسته،آن را باز کرده و آرام آرام طناب را شل کرد.شیئی در وسط توری که مانند تورهای ماهیگیری بود نظر موسی را به خود جلب کرد،وقتی تور به کف حیاط رسید،پیرزنی را در میان آن دید،با مهربانی دستی بر صورت پیرزن کشید،سپس با آرامش و صبر و حوصله مقداری غذا به او داد،دست و صورت او را تمیز کرد و خطاب به پیرزن گفت:مادر جان،دیگر کاری نداری.
و پیرزن می گوید:پسرم انشاالله که در بهشت همنشین موسی شوی.سپس قصاب پیرزن را مجددا" در داخل تور نهاده بر بالای درخت قرار داده و پیش موسی آمده و با تبسمی می گوید:او مادر من است و آنقدر پیر شده که مجبورم او را این گونه نگهداری کنم و از همه جالب تر آنکه همیشه این دعا را برای من می خواند که "انشاالله در بهشت با موسی همنشین شوی!"
و چه دعایی!!آخر من کجا و بهشت کجا؟آن هم با موسی!
موسی لبخندی میزند و به قصاب می گوید:من موسی هستم و تو یقینا"به خاطر دعای مادر در بهشت همنشین من خواهی شد!