مسجد علی بن ابیطالب(علیه السلام) پسبند

با مدد از خدای مولا علی «کانون فرهنگی ثامن الحجج مسجد علی بن ابیطالب فارس - لامرد- بخش اشکنان - روستای پسبند»

مسجد علی بن ابیطالب(علیه السلام) پسبند

با مدد از خدای مولا علی «کانون فرهنگی ثامن الحجج مسجد علی بن ابیطالب فارس - لامرد- بخش اشکنان - روستای پسبند»

مسجد علی بن ابیطالب(علیه السلام) پسبند
پیام های کوتاه

۲۶ مطلب در خرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

۲۹خرداد

قال اباعبدالله الحسین علیه السلام:

یاهذا کفّ عن الغیبة فإنها أدام کلاب النّار

شخصی نزد امام حسین  از کسی غیبت کرد، امام فرمود:

ای فلانی دست از غیبت بردار زیرا غیبت  نان و خورش سگهای دوزخ است

منبع :تحف العقول، صفحه  177

 

 از سوى خدا به موسى وحى شد:

 هر غیبت کننده‏ اى که با توبه از دنیا برود، آخرین کسى است که به بهشت وارد میشود و هر غیبت‏ کننده‏ اى که بر آن اصرار داشته باشد، و با این حال از دنیا برود و توبه نکند، اوّلین کسى است که داخل دوزخ می‏گردد  

                                              إرشاد القلوب إلى الصواب  ، جلد‏1  ؛صفحه 116

 

داستانک:

به شخصی گفتند: شنیدیم که مى‏خواهى همسرت را طلاق بدهى؟ گفت: بله،

 گفتند: چرا می‏خواهى او را طلاق بدهى؟ گفت: او ناموس من است، الان خودش هم در این مجلس نیست، من حق ندارم از او غیبت کنم. شما سؤال بدى کردید.

 زن را طلاق داد و زن هم بعد از مدتى طبق حکم فقه رفت و شوهر کرد. سال بعد رفقا به او گفتند: راستى زنت را پارسال چرا طلاق دادى؟

 گفت: او الان زن من نیست، ناموس دیگران است، خدا به من اجازه نمی‏دهد که پشت سر ناموس مردم حرف بزنم. شما این سؤال‏تان بیجا است که از من می‏پرسید

۲۸خرداد

قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:

انما بعثت لأتمّم مکارم الاخلاق

مبعوث شده ‏ام تا اخلاق کریمه و فضائل انسانى را اتمام و اکمال نمایم   

 [بحار الأنوار، جلد ‏68، صفحه382]

************

یکی از مهمترین مکارم اخلاقی که پیامبر اکرم به دنبال رواج آن بودند، خوش اخلاقی بود.

************

یکی از مهمترین مظاهر خوش اخلاقی ، اخلاق خوب در منزل است . و خدا نکند شخصی در خانه اش بد اخلاق باشد . خدا نکند...

************

داستانک:

آیت الله مظاهری،در کتاب ارزشمند «تربیت فرزند ، از دیدگاه اسلام» به نقل از یکی از بزرگان، می آورند:

فردی را می شناختم که آدم خیلی خوبی بود. در خواب دیدم روز قیامت شده و او به شکل سگ درآمده است. به او گفتم تو که آدمی خوب، با ایمان و با تقوا بودی، چرا سگ شده ای؟

گفت: وای از بداخلاقی در خانه! وای از بداخلاقی در خانه! وای از بداخلاقی در خانه!

بعد به من گفت : بیا برویم قبرم را نگاه کن

جلو رفتم و دیدن ته قبرش سوراخ است

گفت:وقتی مرا داخل قبر گذاشتند ، قبر چنان مرا فشار داد که تمام روغن من گرفته شد و رفت در این سوراخ.

اگر سوراخ تنگ نبود ، روغنها را نشانت می دادم

منبع: کتاب تربیت فرزند از نظر اسلام صفحه 101 [با اندکی تلخیص]

۲۷خرداد


ذَرْنىِ وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیدًا-وَ جَعَلْتُ لَهُ مَالًا مَّمْدُودًا - وَ بَنِینَ شهُُودًا - وَ مَهَّدتُّ لَهُ تَمْهِیدًا - ثمُ‏َّ یَطْمَعُ أَنْ أَزِیدَ

مرا با کسى که او را خود به تنهایى آفریده‏ ام واگذار! - همان کسى که براى او مال گسترده‏اى قرار دادم - و فرزندانى که همواره نزد او (و در خدمت او) هستند، - و وسایل زندگى را از هر نظر براى وى فراهم ساختم!  - باز هم طمع دارد که بر او بیفزایم!  (سوره مدثر آیه ی 11 تا 15)

داستانک :

روزی پادشاهی بود در یک کشور ثروتمند و بزرگ اما پادشاه خوشحال نبود. روزی که از آشپزخانه دربار می گذشت دید که آشپز خوشحال و خندان است از او در مورد علت شادیش پرسید او گفت: چرا خوشحال نباشم خانه دارم زنی خوب دارم و از فرزندانم هم راضی ام چرا خوشحال نباشم .

پادشاه موضوع را به وزیر گفت و علت را از او جویا شد. وزیر گفت چون او وارد گروه 99 نشده است.

پادشاه به وزیر گفت گروه 99 چیست؟ گفت گروه 99 سکه. پس قرار شد که 99 سکه در کیسه ای در کنار خانه آشپز بگذارند. آشپز کیسه را برداشت و با دیدن سکه ها خوشحال شده آنرا شمرد 99 تا بود دوباره شمرد باز هم 99 سکه خیلی ناراحت شد سروصدا براه انداخت تا آن سکه دیگر را پیدا کند ولی خبری نبود.

از فردا تصمیم گرفت تا بیشتر کارکند تا آن سکه باقیمانده را بدست آورد شب ها تا دیر وقت کار می کرد و خسته به خانه می آمد و صبح بخاطر اینکه دیر از خواب بیدار شده بود با همه دعوا می کرد.

وزیر به پادشاه گفت: آری حال او هم وارد گروه 99 شده. افرادی که پول به اندازه کافی دارند اما بخاطر حرص و طمع به خود و زندگیشان سخت می گیرند.

 این داستان مانند انسانهایی است که چند ماه پیش یک سکه خریده بودند و حالا که سکه گران شده می گویند ؛ کاش دوتا خریده بودیم . و آنکه 2 تا خریده می گوید کاش 3 تا ...

۲۶خرداد


1- از اول خود را برتر نبینید

إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَىٰ هُدًى أَوْ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ ﴿٢٤﴾ سبا

2- از رقیب دلیل بخواهید

قُلْ هَاتُوا بُرْ‌هَانَکُمْ ﴿١١١﴾ بقره

3- به رقیب فرصت فکر کردن بدهید

وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِ‌کِینَ اسْتَجَارَ‌کَ فَأَجِرْ‌هُ ﴿٦﴾ توبه

4- آنچه را حق است بپذیرید

فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ‌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَکْبَرُ‌﴿٢١٩﴾ بقره

5- سخن منطقی بگویید

قُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا ﴿٧٠﴾ احزاب

6- سخن نرم بگویید

قَوْلًا لَّیِّنً﴿٤٤ طه

7- ادب و متانت را رعایت کنید

وَلَا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ فَیَسُبُّوا اللَّـهَ عَدْوًا﴿١٠٨﴾ انعام

۲۵خرداد


مرحوم سید عبدالکریم پیرمرد کفاش معاصری بود که در تهران زندگی می کرد.
اکثر علمای اهل معنی معتقد بودند که حضرت بقیة الله ارواحناه فداه گاهی به مغازه کوچک کفاشی او تشریف می بردند و با او می نشستند و هم صحبت می شدند . . .

لذا بعضی از آن ها به امید آنکه زمان تشرف فرمایی حضرت ولی عصر را درک کنند ، ساعت ها در مغازه او می نشستند و انتظار ملاقات حضرت را می کشیدند و شاید بعضی ها هم بالاخره به خدمتش مشرف می شدند .

مرحوم سید عبد الکریم اهل دنیا نبود ، حتی خانه مسکونی نداشت و تنها راه درآمدش کفاشی و پینه دوزی بود .

یک وقت حضرت از سیّد عبدالکریم پرسیده بود:اگر هفته ای مارانبینی چه خواهی شد؟
عرض کرده بود: آقا جان میمیرم. حضرت تصدیق کرده بودند و فرموده بودند: اگر چنین نبود که ما را نمیدیدی.

آیا من و شما به این حد رسیده ایم که از عشق امام زمان مریض شویم؛ اشکمان روان و رخمان زرد گردد؟

سیّدعبدالکریم می گفت: آقا گاهی تشریف می آوردند مغازه ی من.
یک وقتی حضرت فرمودند:سید عبدالکریم،کفش های مرا میبینی؟
گفتم: بله آقا جان.
فرمودند کفش های من احتیاج به پینه دارد،می شود کفش های مرا پینه بزنی؟

گفتم:آقا جان من قول دادم به دیگران،اگرالان مشغول پینه زدن کفشهای شما بشوم به قولم نمیتوانم عمل کنم، بد قول می شوم. چشم آقا جان حتما پینه میزنم ،اما اجازه دهید به قول هایی که داده ام عمل کنم؛ بعداً.

برای بار دوم حضرت فرمودند:سیّد عبدالکریم میشود کفش های مرا پینه بزنی؟

میگوید:آقا جان قربانتان بشوم خدمتتان که عرض کردم، روی چشمم، من قول داده ام، به قولم عمل کنم؛ بعداٌ.

برای مرتبه سوم حضرت فرمود:سیّد عبدالکریم میشود این کفشهای مرا پینه بزنی؟
بلند شدم آمدم خدمت آقا، با دستهایم کمر آقا را محکم گرفتم، گفتم آقا جان من که عرض کردم به دیگران قول داده ام؛ چشم. نوکرتم؛ اما اگر این بار بگویید می شود کفشهای مرا پینه بزنی، همینطوری محکم نگهتان میدارم، فریاد میزنم ای مردمی که دنبال امام زمان هستید، بیایید آقا در مغازه من است.

حضرت شروع کردند به خندیدن. دست مبارکش را زدند به پشت من و گفتند: آفرین،بارک الله؛ عبدالکریم! من می خواستم امتحانت کنم، ببینم برای قول و وعده ات چقدر حساب باز میکنی.

(قابل توجه بعضی از ماها که به قولمون عمل نمیکنیم)

سیّد عبدالکریم ما شما را برای خودمان نمی خواهیم، ما شما را برای خدا می خواهیم ،هر چه بنده تر باشید ما شما را بیشتر دوست داریم.
ببین با حضرت چقدر یگانه بوده است. سید عبدالکریم هفته ای یکبار به محضر امام زمان میرسد.

رمز ملاقات و دیدارش چه بود؟
از او پرسیدند:چه شدکه موفق به دیدار شدی ؟فرمود:من یک شب پیغمبر ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله) را در عالم رویا زیارت کردم.
گفتم: یا رسول الله من خیلی علاقه دارم خدمت آقازاده شما برسم،چه کنم؟هر دری میزنم نمیشود.
جدم فرمود: سید عبدالکریم،فرزندم، روزی دو بار؛ اول صبح و اول شب مینشینی و برای حسینم گریه میکنی، اگر می خواهی خدمت امام زمان برسی این برنامه را انجام بده. می گوید: من از خواب بیدار شدم، این برنامه را یکسال انجام دادم. صبحها می نشستم خودم برای خودم روضه ی کربلا را می خواندم ،غروب هم می نشستم مقتل می خواندم و گریه میکردم. یکسال که از این جریان گذشت دیدم راه باز شد.

۲۳خرداد

خوشا ساغر از دست ساقی گرفتن. به یاد جلوه ی آن یار نوشیدن. خوشا مستی مستان و خوشا بر درگه میخانه بنشستن. و آنگه خاک پای یوسف اعصار بوسیدن.
مرارت انتظار و حلاوت امید در عرصه ی دل رجز می خوانند.
تلواسه ای شیرین و التهابی زیبا تاریخ را فرا گرفته است.
شقایق های شوق و شکیبایی به راه گل نرگس، نگران شده اند.
یلدای منتظران، سرشار از نور نیایش است و آبشار اشک از فراز گونه ها بر نشیب دشت بی قراری، جاری است.
آیا کسی هست که مضطرین را اجابت کند و دست نوازش بر تارک دلخستگان کشد؟
ما وارثان سرشک سرخ زهراییم و در تمنای منت یار.
ای بهار آفرینش، ای یادگار اهل کسا، یا مهدی!
سوگند به سپیده ی رویت،
به طلوع دیده ات،
به مژگان سیاهت،
به محراب ابروی مهسایت،
به غنچه ی لبهایت،
به قامت رعنایت،
به شهد کلامت
و سوگند به قنوت و رکوع و سجود زیبایت،
ما بی شکیب تیغه ی ذوالفقار توییم ای امیر ظهور و قیام!
ما «لثار» حسینیم و دل به راه تو نثار کرده ایم.
ای تکسوار سمند سعادت،
ای تنها ترین شمشاد شرافت!
در کدامین نخلستان هستی با دلدار خود به راز و نیاز نشسته ای؟
در کدامین چاه سر فرو برده و راز دل می گشایی؟
کاش می دانستیم بیت الاحزانت را کجا برپا کرده ای؟
ای یوسف فاطمه!
ای یار سفر کرده!
هزاران هزار دیده در فراق تو یعقوب وار خون می گریند و فقط با تماشای قامت تو بینا می شوند.
ما در کنار دروازه ی دل هایمان، شاخه گل های ارادت به دست گرفته و هر آدینه منتظریم که چونان رسول اعظم(ص) که از مکه به مدینة النبی هجرت کرد، از مکه طلوع کنی و به مدینة المهدی دل ها پا گذاری.
«روی بنما و وجود خودم از یاد ببر
خرمن سوختگان را همه گو باد ببر
ما که دادیم دل و دیده به توفان بلا
گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر
سینه گو شعله ی آتشکده ی پارس بکش
دیده گو آب رخ دجله ی بغداد ببر»
کاش لحظه ای در ضیافت نگاهت به زیارت خدا مشرف می شدیم و در صحن چشم سیاهت به پابوس خورشید عشق می آمدیم.
کاش، آنی در آسمان سیمای زیبایت به تماشای بدر دیده و هلال ابرویت می نشستیم و رنج روزگار هجران به اشک اشتیاق، می زدودیم.
یا صاحب الزمان! جوانان برای خرسندی ات جان در دایره ی شهادت گذاشتند و مردان مان موی در ساحت انتظار، سپید کردند و پیران مان بی تاب لحظه ی دیدارت از سرای دنیا کوچیدند؛
و دریغا که نیامدی یا مهدی!
می دانیم که خود، حجاب لقای مولاییم و دل از غیر برنتابیده و به یگانگی نمی اندیشیم؛
ولی سوگند به حقیقت انتظار، که در کنار خُم عشقت به صبوری ایستاده ایم.
ملامت اغیار و بیگانه پرستان، توان و تاب ما نخواهد ربود اگرچه دل از طعن بد اندیش، می سوزد.
در هنگامه ی غیبت که از دیده های بی سویمان پنهانی، دردهای ناگفته، توان گفتن؛ چه آن گاه که آیی و رخ به جلوه آرایی، ظهور تو درمان درد دیرین و مرهم زخم زمان فراق خواهد شد.
سریر عدل و عطوفت ارض در انتظار اجلال جلوس موعود منتظران است و هستی، نام غریب زمین و آشنای آسمان را با نای نیاز، زمزمه می کند.
هنوز زخم مدینه و جراحت جاوید نینوا بر سینه ی دلسوختگان، باقی است.
هنوز آوای هل من معین حسین از ورای آفاق به سوی انفس عاشقان، جاری است. هنوز بیت الاحزان ام ابیها در مدینه ی دل ها برپاست.
سحاب سیاه ستم بر مقیمان خاک، بی محابا می بارد و سردی دی، فراگیر ستیغ حادثه هاست.
اندوهی گران بر گرده ی گیتی نشسته است و جائران بر توسن سلطه به جفا دیدگان می تازند و طعم تلخ استکبار بر کام وارثان زمین، ریزان است.

«السلام علیک یا ایها العلم المنصوب!»
سلام بر تو ای پرچم افراشته ی هدایت. سلام بر آن هنگام که قیام تو آغاز شود؛ و آن زمان که از پرده ی غیبت به درآیی.
سلام بر شامگاهان و صبحگاهان حضورت.
شکرا که بارانی از سپیده بر دشت خشک انتظار بارید و شعبان، مبدأ تاریخ عاشقان شد.
نهر اشک شیعه از حرا تا سامرا پیمود و عندلیب عشق در سراپرده ی گل، شعفناکی آغازید.
همتای رسول یار می آید.
یوسف اعصار امید با صد کرشمه بر محمل ارادت کنعانیان نشیند و ایوب شکیبایی و یعقوب انتظار از بحر حسرت به ساحل وصال رسیده و همپای هزاران شقایق اشتیاق به زیارت نور دیدگان نایل می شود.
سلام صنوبران صفا و سروهای سرور و سپیدارهای سعادت بر امیر قیام و سالار ظهور.
السلام علیک یا ابا صالح المهدی!
ای لثار حسین!
تو پاسخ «ربّ ارنی»ی موسایی.
نهضت آسمانی ات نیز پاسخ «کیف تحیی الموتی»ی ابراهیم است.
قیام قیامت آسایت رساترین لبیک به آوای «هل من ناصر» سیدالشهداست.
کاش آن زمان که بر درب سرای سترگ ولایت، آتش افکندند، بودی و بر زخم های مهتاب نیلی شیعه، مرهم می نهادی.
ای کاش در نینوا بودی و علمدار عرصه ی عشق می شدی.
اینک بی تو در بهتی عظیم در لهیب فراق می سوزیم.
دل های سیاهمان حجاب دیدار با موعود منتظران است و چه اندیشیم که جز لقای تو سیاهی نزداید و نورانی نکند.
باز آی و بی قراری دل و بی شکیبی دیده ی ما به شهد وصل، شفابخش و عطر کرامت خویش بر عرصه ی اهل نیاز، گستر.
کجا نشان تو جوییم ای مهر فروزنده ی هدایت و نصر!
با که گوییم حدیث تلخ هجران و انتظار؟
شکایت فرقت یار به آفریدگار بریم که او دانای اندوه درون ماست.
ای آخرین عشوه ی عرش،
ای اولین امیر غایب از نظر!
مولای من، یوسف فاطمه!
بر ما مپسند که با تیر ملامت، هلاک مان کنند.
عمری است جبین بر خاک کویت ساییده ایم و حق را در محراب ولایت تو به پرستش نشسته ایم.
یا ابا صالح المهدی، یا حجت الله علی خلقه!
قیام روح خدا خمینی کبیر، سراج انقلاب اسلامی ما افروخت تا روشنای راهی باشد که فراروی مستضعفان برای نیل به نور نهضت نورآگین توست.
لوای انقلاب، اینک به دست طلایه دار ایثار و حماسه، زعیم منتظران ولی عصر و صاحب نصر، رونق باغ ولایت، خامنه ای عزیز است که عاشقانه، عرصه ی عشق و انتظار را علمداری کند. عمر عاری از گزند و مشحون از عزت او را از تو می خواهیم ای امام مهربان و شکیبا! عمری به بلندای آفتاب و سطوت کوهساران.

۲۰خرداد

هو الحبیب

سلام آقای غریب ما؛

 

آقا جان،

ما کاری نکردیم برای آمدنت که طلب کار باشیم از خدا چرا نیامدی؟

آقا جان،

ندبه که نمی خوانیم،

کمیل را نمی شناسیم،

جامعه و سمات که دیگر جای خود؛

نمی دانم چرا هنوز اسم خودمان را منتظر گذاشته ایم؛

آقا جان،

من منتظر نیستم و کارم فقط تاخیر در ظهور شماست با گناهان بی شمارم،

اما بچه ها .................. منتظر شمایند،

به عشق شما روزشان را با ندیه به شب می رسانند؛

آقا جان،

بیا که غربت شیعه،چشم ها را کم سو و قلب ها را به شکسته است؛

...

آقا جان،

راستی فاطمیه هم گذشت .

و السلام.

۱۹خرداد


حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) می فرمایند:

ای گروه جوانان ازدواج کنید! اگر نمی توانید روزه بگیرید که روزه مهار شهوت است.


توصیه های امام خامنه ای به جوانان:





حالا حالا­ها نمی فهمید 
از همه‌ى مطالب بالاتر این است که شما جوانید، دلهاى شما پاک است، ناآلوده است. به عمق این حرف هم شما حالا نمیرسید، که این ناآلودگى معنایش چیست، گرفتارى دلهاى آلوده کجاست؛ این را شما که جوانید، حالا حالاها به آن نمیرسید؛ به حدود سنى ما که رسیدید، آن وقت گرفتارى را میفهمید، مى‌بینید که چقدر این زلالى دل در دوره‌ى جوانى قیمت و ارزش دارد، که دیگر قابل برگشت هم نیست.
 امروز این سرمایه در اختیار شماست. من حرفم این است: این دل پاک و زلال را هرچه میتوانید، با منبع عظمت، با منبع حقیقت، با منبع زیبائى - یعنى ذات مقدس بارى‌تعالى - پیوند دهید و نزدیک کنید. اگر موفق شدید، تا آخر عمر زندگى سعادتمندانه خواهید داشت؛ اگر حالا موفق نشوید، بیست سال دیگر سخت‌تر است؛ اگر بیست سال بعد هم - که شماها چهل سال، چهل و پنج سال سنتان هست - موفق نشوید، بیست سال بعدش بسیار بسیار مشکل‌تر است؛ یعنى در سنینِ کمتر از سنِ حالاى من. خیلى سخت خواهد شد. نه اینکه محال باشد، اما مشکل است. حالا دل را به خدا پیوند بزنید.

 

راه پیچیده نیست؛ دچار توهم نشویم
 راهش هم در شرع مقدس باز است؛ یک کار رمزآلود پیچیده‌اى نیست. شما قله‌ى کوه را از پائین نگاه میکنید، مى‌بینید کسانى آنجا هستند؛ اینجور نیست که تصور کنید اینها بال زدند رفتند آنجا؛ نه، اینها از همین مسیرى که جلوى پاى شماست، جلو رفتند و به آنجا رسیدند. دچار توهم نشویم، خیال نکنیم که با یک نوع حرکت غیرعادى و غیرمعمولى میتوان به آن قله‌ها رسید؛ نه، آنهائى که در آن قله‌ها مشاهده میکنید، از همین راهها عبور کردند. این راهها چیست؟ در درجه‌ى اول، ترک گناه. گفتنش آسان است، عملش سخت است؛ اما ناگزیر است. دروغ نگفتن، خیانت نکردن، از لغزشهاى گوناگون جنسى و شهوانى پرهیز کردن، از گناهان پرهیز کردن؛ قدمِ مهمترینش این است. بعد از ترک گناه، انجام واجبات، و از همه‌ى واجبات مهمتر، نماز است.

 

همه‌ى کار انسان تابع نماز است
«و اعلم انّ کلّ شى‌ء من عملک تبع لصلاتک»؛همه‌ى کار انسان تابع نماز است. نماز را به وقت بخوانید، با توجه و با حضور قلب بخوانید. حضور قلب یعنى بدانید که دارید با یکى حرف میزنید؛ بدانید یک مخاطبى دارید که دارید با او حرف میزنید. این حالت را اگر در خودتان تمرین کردید، اگر توانستید این تمرکز را ایجاد کنید، تا آخر عمر این براى شما میماند. اگر حالا نتوانستید - همان طور که گفتم - بیست سال بعد سخت است، بیست سال بعدش سخت‌تر است؛ بعد از آن، کسى اگر از قبل نکرده باشد، خیلى خیلى سخت است. از حالا عادت کنید این تمرکز را در حال نماز در خودتان ایجاد کنید و به وجود بیاورید. آن وقت این آن صلاتى است که: «تنهى عن الفحشاء و المنکر».«تنهى» یعنى شما را نهى میکند؛ معنایش این نیست که مانعى جلوى شما میگذارد که شما دیگر نمیتوانید گناه کنید؛ نه، یعنى دائم به شما میگوید گناه نکن. خوب، روزى چند نوبت از درون دلِ انسان به او بگویند گناه نکن، گناه نکن، انسان گناه نمیکند. این نماز است.

چیزهایی که آدم را گیر می­ اندازد 
 این دل نورانى و پاکیزه را که در شما هست، قدر بدانید. نه اینکه من بخواهم براى خوشامد شما حرف بزنم؛ نه، جوانهاى عالَم که فقط شما نیستید؛ جوان خاصیتش این است. دلتان پاکیزه است. حالا چون براى شما قابل مقایسه نیست، نمیتوانید این موضوع را احساس کنید. در طول زمان، گرفتارى‌ها، غبارها، لجنها و زنگارها دل را میپوشاند. در روایت دارد که وقتى گناهى میکنید، یک نقطه‌ى سیاهى در قلب شما به وجود مى‌آید - البته اینها زبان نمادین است، زبان سمبلیک است - گناه دوم را که میکنید، این نقطه‌ى سیاه دو برابر میشود. هرچه گناه بکنید، این نقطه‌ها هى اضافه میشود، تا اینکه همه‌ى قلب را سیاهى میگیرد. ترجمه‌ى مفهوم عرفى‌اش همین است که من گفتم؛ یعنى شما الان دل و جان و روح آماده‌اى دارید، بمرور گناهان، گرفتارى‌ها و مشکلات فراوانى که در مسیر مبارزات زندگى انسان به وجود مى‌آید - در سیاست، در اقتصاد، در یک لقمه نان، در به دست آوردن امکانات زندگى - چنانچه انسان از حالا تمرین نکرده باشد، اینها گرفتارى‌ها را زیاد میکند، دل را تاریک میکند.

 

حرف اصلی ما این است
 پس عرض اول ما و حرف اصلى ما این است. شما مثل فرزندان من هستید. من اگر بخواهم به بچه‌هاى صلبى و نسبىِ خودم بهترین سفارشها را بکنم، همینى که به شما عرض کردم، به آنها خواهم گفت.

 

لغزش ها ناشی از بی توجهی به این نکته اصلی است که گفتم
توجه هم داشته باشید؛ اغلب لغزشهائى که - نمیگویم همه - در عرصه‌هاى گوناگون و میدانهاى گوناگون براى انسانها پیش مى‌آید، ناشى از رعایت نکردن همین نکته‌ى اصلى و مهمى است که گفتم؛ حتّى در میدان جهاد. در جنگ احد - خوب، قضایا را میدانید دیگر - یک عده‌اى کوتاهى‌اى کردند که فاجعه آفرید. اگر قضایاى جنگ احد را نخوانده‌اید، توى کتابهاى تاریخ هست؛ بروید بخوانید، که من دیگر نخواهم اینجا شرح بدهم. قرآن درباره‌ى همینها میگوید: «انّ الّذین تولّوا منکم یوم التقى الجمعان انّما استزلّهم الشّیطان ببعض ما کسبو حاصل ترجمه این است: آن کسانى که شما دیدید روز جنگ احد آنجور به دشمن پشت کردند و فاجعه درست کردند و موجب شهادت حمزه‌ى سیدالشهداء و بزرگانى از اصحاب شدند - انّما استزلّهم الشّیطان ببعض ما کسبوا - لغزش آنها را شیطان از ناحیه‌ى آنچه که قبلها انجام داده بودند، زمینه‌سازى کرد؛ یعنى گناهانشان. از این قبیل آیه در قرآن آیات متعددى داریم. پرهیز نکردن ما از گناه، اثرش را در مدیریت امور کشور اگر داشته باشیم، مدیریت یک بخشى اگر داشته باشیم، اگر در میدان جنگ حاضر شویم، اگر در یک آزمون مالى و اقتصادى گیر کنیم، در همه‌ى اینجاها نشان میدهد. بنابراین، این حرف اصلى ماست. خلاصه عرض میکنم؛ قدر جوانى را بدانید. این معنایش این است که قدر دلهاى پاک را بدانید، خودتان را بیشتر با خدا مأنوس کنید. راهش هم ترک گناه و توجه به نماز است؛ و بعد از نمازهاى واجب و آن توجهى که عرض کردم، دیگر هرچه که توانستید، مستحبات، دعا و بقیه‌ى کارها را انجام دهید. ان‌شاءاللَّه خداى متعال هم راهها را باز میکند.


۱۷خرداد


اول: آن‌که نمازهای یومیه خویش را در اول وقت آن‌ها به جای آوری.

دوم: آن‌که در انجام حوایج مردم، هرقدر که می‌توانی بکوشی و هرگز میندیش که فلان کار بزرگ از من ساخته نیست،‌ زیرا اگر بنده خدا در راه حق، گامی بردارد، خداوند نیز او را یاری خواهد فرمود.

سوم: آن‌که سادات را بسیار گرامی و محترم شماری و هرچه داری، ‌در راه ایشان خرج و صرف کنی و از فقر در این کار پروا منمایی. اگر تهیدست گشتی، دیگر تو را وظیفه‌ای نیست.

چهارم: از تهجد و نماز شب غفلت مکن و تقوا و پرهیز پیشه خود ساز.

پنجم: به آن مقدار تحصیل کن که از قید تقلید وارهی.

ششم: بدان‌که انجام امور مکروه، موجب تنزل مقام بنده خدا می‌شود و به عکس، اتیان مستحبات، مرتبه او را ترقی می‌بخشد.

از حضرت عیسی علیه‌السلام سۆال شد: «من نجالس؟» یعنی: «با چه کس همنشین باشیم» فرمود: «من یذکّرکم الله رۆیته و یزید فی علمکم منطقه و یرغّبکم فی‌الاخرة عمله» یعنی: «با کسی همنشین باشید که دیدن او شما را به یاد خدا بیندازد، و سخن او بر علم و دانش شما بیفزاید، و عمل او شما را به آخرت ترغیب نموده و مایل سازد». اما مردم طالب کسی هستند که میان آن‌ها و محبوبشان دلاله باشد. چون طالب دنیا هستند که آن‌ها را به دنیایشان برساند

 

هفتم: بدان‌که در راه حق و سلوک این طریق، اگر به جایی رسیده‌ام، به برکت بیداری شب‌ها و مراقبت در امور مستحب و ترک مکروهات بوده است، ولی اصل و روح همه این اعمال، خدمت به ذراری ارجمند رسول‌اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم است.

هشتم: عمده نظر در دو مطلب است: یکی غذای حلال، دوم توجه در نماز و اصلاح آن. اگر این دو درست باشد باقی درست است. عمده همّ حقیر، اصلاح قلب است و ذکر «یا حیّ و یا قیوم» سحرگاه برای همین است.

نهم: بین‌الطلوعین را به چهار قسمت تقسیم کنید: یکی اذکار و تسبیح، دیگر ادعیه، سوم قرائت قرآن و بالاخره فکری در اعمال روز گذشته. اگر موفق به طاعتی بوده‌اید، شکری کنید؛ و اگر خدای نکرده ابتلا به معصیتی یافته‌اید، استغفار کنید.

دهم: دیگر آن‌که هر روز صدقه دهید، ولو به وجه مختصر. شب‌ها قدری در بی‌اعتباری دنیا و انقلاب آن فکر نمایید و ملاحظه کنید که دنیا با اهل دنیا چگونه سلوک می‌کند.

                                             نخست موعظه پیر می‌فروش این بود

                                              که از معاشر ناجنس احتراز کنید

یازدهم: در مورد ذکر، در آغاز چند صلوات فرستاده و دل را حاضر کنید و بعد مشغول ذکر شوید.

دوازدهم: برای توفیق تهجد و گشایش در کار؛ هر صبح از تلاوت قرآن مجید مخصوصاً یس غفلت منما.

سیزدهم: حرارتی که بر اثر مصاحبت با مردان بد و شرور در مزاج آدمی پدید می‌آید، جز به وسیله سردی و برودت مصاحبت با نیکان و مردم صالح زایل نمی‌گردد.

چهاردهم: بزرگان خیلی بر احتراز از مجالست با منکرین تأکید دارند و گفته‌اند ضرری که یک وسوسه به وجود می‌آورد، در طول سال‌های دراز ممکن نیست بتوان آن را رفع کرد.

۱۶خرداد

یادمــان رفــته اگــر غــم داریـــــم                

یوسـف فاطـمه را کــــم داریــــم

بر خیــــز و بنـــوش جــامی از آب حیات      

    لوح دل خــود بشـور با این حسنات

در جمــعه انتــظار اینـــک بفـــرست        

  بر مهـــدی و آل طاهــرینش صلوات