مسجد علی بن ابیطالب(علیه السلام) پسبند

با مدد از خدای مولا علی «کانون فرهنگی ثامن الحجج مسجد علی بن ابیطالب فارس - لامرد- بخش اشکنان - روستای پسبند»

مسجد علی بن ابیطالب(علیه السلام) پسبند

با مدد از خدای مولا علی «کانون فرهنگی ثامن الحجج مسجد علی بن ابیطالب فارس - لامرد- بخش اشکنان - روستای پسبند»

مسجد علی بن ابیطالب(علیه السلام) پسبند
پیام های کوتاه

۶۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زیبا» ثبت شده است

۲۶بهمن

                  

                    نه همین قصر شهان رنگ و جلایی دارد              *            کلبـه های فـقـرا نیـز صفایی دارد

                    ره به جایی نبـری تا نـشـوی مـرد خـدا             *          دل مـردان خـدا ره به جـایی دارد

                   عاقبت ره به به سوی منزل مقصود کشید            *          هرکـه در راهِ طلب راهنمایی دارد

                  رنج بی برگ و نـوایی نکشد آن که زلطف             *         نظـری جانب بی برگ و نوایی دارد

                  زور و زر تکیـه گـه مـردم غافل زخداست            *        زین دو بیزار بود هرکه خدایی دارد

******************************


۲۴بهمن

   



یکی از فضلا از قول یکی از افراد مورد وثوق و او از قول آیت الله مجتهدی از علماء تهران، چنین نقل کرد:

   شبی در نجف، بعد از اتمام نماز جماعت پشت سر آیت الله شهید مدنی و خلوت شدن مسجد ، ناگهان دیدم آقای مدنی به شدت شروع کرد به گریستن ، چون به من اظهار لطف داشتند به خودم جرات دادم و از ایشان علت گریه ی ناگهانی را پرسیدم.

ایشان فرمودند: بعد از نماز یکی به من گفت امام زمان علیه السلام را دیده است که به او فرموده اند:«ببین این شیعیان بعد از نماز بلافاصله به سراغ کارهای خود رفتند و هیچ کدام برای فرج من دعا نکردند.»

من هم تا این را شنیدم به شدت متاثر شدم و گریستم.

آقای مجتهدی می گفت: بعدا متوجه شدم ، امام زمان علیه السلام این گلایه را به خود ایشان کرده بود.

***************************************************************

۲۷تیر

صبر در برابر مشکلات

*گشایش بعد از صبر

بانوى بینوایى ، یگانه پسرش به سفر رفته بود، و سفر او طولانى شد. او سخت نگران شده بود و به حضور امام صادق علیه السلام آمد و گفت : پسرم به مسافرت رفته و سفرش بسیار طول کشیده و هنوز برنگشته و بسیار نگرانم .امام فرمود: اى خانم صبر کن ، در پرتو آن خود را نگهدار. آن بانو رفت و پس ‍ از چند روز انتظار باز پسرش نیامد، کاسه صبرش لبریز گردید و به محضر امام آمد و گفت : پسرم نیامده ، سفرش طول کشید، چه کنم ؟ امام فرمود: مگر نگفتم صبر و مقاومت کن . گفت : سوگند به خدا صبرم به درجه آخر رسیده و دیگر تاب و توان صبر را ندارم !فرمود: اکنون به خانه ات برو که پسرت آمده است . او سراسیمه به سوى خانه اش رفت ، و دید پسرش از مسافرت بازگشته است ، بسیار خوشحال شد و با خود گفت : مگر بر امام وحى نازل مى شود، او از کجا فهید که پسرم آمده است ؟! بروم این موضوع را از خودش بپرسم .نزد امام آمد و عرض کرد: آرى همانگونه که خبر دادید پسرم از سفر آمده آیا بر شما وحى نازل مى شود که چنین خبر پنهان را دادید؟فرمود: من این خبر را از یکى از گفتار رسول خدا بدست آوردم که فرمود: (هنگامى که صبر انسان به پایان رسید، گشایش کار او فرا مى رسد) از اینکه صبر تو به پایان رسیده بود، دریافتم که گشایش مشکل تو فراهم شده است . از این رو به تو گفتم : برو که پسرت آمده است ، و خبر من مطابق با واقع گردید.

*قرآن می فرمایند: یا ایها الذین آمنوا استعینوا بالصبر و الصلواه ان الله مع الصابرین --- ای اهل ایمان در پیشرفت کارهای خود صبر و مقاومت کنید و به ذکر خدا و نماز توسل بجویید که خداوند یاور صابران است.

*پیامبر گرامی اسلام: ثلاث من کنّ فیهن جمع الله فیه خیر الدنیا و الاخره: الرضاءُ بالقضاءِ . والصبر عند البلاء والدعا عند الشده والرخاء ---- کس که در او سه چیز باشد خیر دنیا و آخرت را به دست آورده است: 1- راضی بودن به قضا و قدر   2- صبر هنگام بلا  3- دعا در سختی وآسانی

*مولا امیر المومنین:  ثلاث من کن فیه کمل ایمانه : العقل والحلم والعلم

*امام سجاد : اذا جمع الاولین والاخرین ینادی منادٍ: این الصابرین یدخلوا الجنه بغیر حسابٍ  

همچنین فرمودند: نشانه کامل بودن دین 5 چیز است : 1- سخن بیهوده نگفتن 2- در گفتگوها کمتر جدال کردن 3- بردباری در زندگی  4- صبر در کارها  5- خوش اخلاق بودن

گفت پیغمبر خداش ایمان نداد        هرکه را نبود صبوری در نهاد

گفت پیغمبر چه افتی در حرج        صبر کن الصبر مفتاح الفرج

صبر تلخ آمد ولیکن عاقبت            میوه شیرین دهد پر منفعت

صبر تلخ است ای برادر صبر کن       تا شف یابی زین رنج کن

صد هزاران کیمیا حق آفرید        کیمیایی همچو صبر آدم ندید

 

۲۱تیر

وظایف جوان منتظر

*اکثر یاران امام زمان(عج) از این گروه سنی هستند؛ حال باید دید جوانانی که عاشق حضرت هستند، در دوران غیبت چه باید بکنند؟ وظایف اصلی و مهم جوانان منتظر در چهار بخش، مورد بررسی قرار می‌گیرد:

۱. معرفت :یکی از مسائل حیاتی و اساسی شناخت امام عصر(عج) معرفت است 

گر معرفت دهندت بفروش کیمیا را               گر کیمیا دهندت، بی‌ معرفت، گدایی

امام علی(ع) در فرمایشی به کمیل درباره اصل معرفت می‌ فرماید: «ای کمیل! هیچ حرکت و فعالیتی نیست، مگر این که در آن نیازمند شناخت و آگاهی هستی»(

ابونصر(از خدمت‌ گذاران امام حسن عسکری(ع) و از کسانی که پیش از غیبت امام مهدی(عج) به حضور آن حضرت، مشرف شده‌ است). در دیداری که با امام داشت، امام از او پرسید: «آیا مرا می ‌شناسی؟» پاسخ داد: «آری؛ شما سرور من و فرزند سرور من هستید.» امام فرمود: «مقصد من، چنین شناختی نیست.» ابونصر عرضه داشت: «مقصود شما چیست؟ خودتان بفرمایید.» امام فرمود:  «من آخرین جانشین پیامبر(ص) هستم و خداوند به برکت من، بلا را از خاندان و شیعیانم دور می ‌کند» امام صادق(ع) در این باره می ‌فرماید: «... ما بر شما سه حق داریم: این که به فضل ما معرفت پیدا کنید، پیرو ما باشید و انتظار فرج را بکشید...»(

بنابراین در دوران غیبت، شناخت امام زمان(عج)، رمز حیات و هویت ماست. لازم است به امام خود معرفت داشته باشیم؛ چرا که اگر او را نشناسیم، گمراه خواهیم بود و زندگی جاهلی خواهیم داشت: «هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت می ‌میرد»(5) هم چنین امام صادق(ع) می ‌فرماید: «خداوند از بندگان عملی را نمی ‌پذیرد مگر به معرفت و شناخت ما»(6)

 ۲. محبت:   اگر عاشق امام زمان(عج) بشویم و او را دوست بداریم، رنگ محبوب به خود می‌ گیریم و بوی او را با خود داریم؛ و رنگ امام زمان یعنی رنگ خدایی گرفتن «صبغه الله و من احسن من الله صبغه » رنگ خدا و چه رنگی از رنگ خدایی بهتر؟؟؟ (بقره 138)

 ۳. اطاعت: یکی از زیبایی ‌ها و لذت ‌های جوانی، گذراندن عمر در راه اطاعت الهی است که باعث توجه و عنایت ربوبی می ‌شود. پیامبر(ص) می ‌فرماید: «خداوند جوانی را دوست دارد که جوانی خود را در راه اطاعت خدا سپری کند»(

باید دانست اطاعت از ولی خدا همانند اطاعت از پروردگار است و انسانی که ادعای دوستی با خدا و امام زمان(عج) را دارد باید سعی در اطاعت داشته باشد.     

در زیارت جامعه کبیره آمده است«مَنْ أَطَاعَکُمْ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّه؛ هر کس شما را اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است». «جابر بن عبدالله انصاری» می ‌گوید: «امام باقر(ع) به من فرمود: «آیا کسی که ادعای تشیع می‌ کند، همین که بگوید ما را دوست دارد، کافی است؟ سوگند به خدا، شیعیان ما نیستند، مگر آنان که از خدا تقوا می ‌کنند و به امانتداری و زیادی در ذکر خدا و روزه و نماز و نیکی به والدین و... شناخته می‌ شود».

بنابراین جوانِ منتظر باید ضمن اظهار علاقه ‌مندی و محبت به خدا و اهل بیت(ع) ایشان، مطیع فرمان نیز باشد. با این حال اگر مرتکب معصیت شد، آستان الهی درگاه نومیدی نیست؛ بلکه راه توبه و انابه باز است. همانگونه که خود امام زمان(عج) هم از خداوند متعال می ‌خواهد که توفیق بازگشت و توبه را به جوانان ارزانی بدارد:

«خدایا! به جوانان توفیق توبه و انابه عنایت فرما»(

جوان که با ترک شهوات، راه اطاعت را در پیش می‌ گیرد، پرواز ملکوتی را آغاز کرده و بسان ملائک می ‌شود؛ همان گونه که پیامبر(ص) فرمود: «خداوند می ‌فرماید: «ای جوانی که شهوت ‌های مبتذل خود را ترک کرده‌ای! تو در نزد من همانند بعضی از فرشتگان هستی».(

 ۴. فعالیت.

پیامبر درباره یاران ایرانی امام زمان(عج) دست مبارک خود را به شانه سلمان فارسی؛ نهادند و فرمودند:

«منظور از یاران امام مهدی(عج)، هم ‌وطنان این شخص است.» وقتی که این همه ارزش برای ما وجود دارد ما هم فعالیت خودمان را برای حضرت دو چندان کنیم تا که خداوند بوسیله حضرت در کار ما گشایش ایجاد کند و رنگ و بوی مهدوی بگیریم

رمضان 1434

21 تیرماه 1392

مسجد علی بن ابیطالب  پسبند

۲۰تیر

*چرا ماه رمضان اهمیت خاصی دارد برای افزایش معنویت؟

الف» ما در ضیافت الهی هستیم، این ماه انرژی مثبت و معنویت خاص دارد. ما میهمان خاص خداییم.

ب» بستر برای بهره مندی در ماه مبارک رمضان بیش تر است ؛ سخنرانی هست، دعا هست

ج» در این ماه تهدید ارتکاب گناه کم است: از نظر قرآن ما به سه علت گناه می کنیم: 1. هوای نفس 2. وسوسه ی شیطان 3. دنیاگرایی طبق روایات ما در ماه مبارک رمضان، وسوسه ی شیطان نیست. بنابراین یک سوم تهدید کم تر است.(در بازی فوتبال اگر تیمی 10 نفره شد تیم مقابل باید از این خلاء استفاده کند)

*چگونه باید از این فرصتها استفاده کرد؟

 الف» شناخت شخصیت معنوی خود و اینکه چه مشکلی در شخصیت مهنوی ما وجود دارد؟(آسیب شناسی) چه مشکلی داریم؟ چون بعضی اوقات ما کارهایی را انجام میدهیم به خیال اینکه درست است و لی در واقع اشتباه است و به خاطر منفعت خودمان بنا را بر صحت کار می گذاریم (آیه ی قرآن: (آیات 103 و 104 سوره ی کهف) قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالاًالَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فىِ الحْیَوةِ الدُّنْیَا وَ هُمْ یحَسَبُونَ أَنهَّمْ یحُسِنُونَ صُنْعًا بگو: «آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین (مردم) در کارها، چه کسانى هستند؟ آنها که تلاشهایشان در زندگى دنیا گم (و نابود) شده با این حال، مى‏پندارند کار نیک انجام مى‏دهند!»

*دین برای اندازه گیری شخصیت معنوی چه نشانه هایی( ترازویی) را قرار داده است؟

الف) تسلیم امر خدا بودن: روایت: (بحار الانوار، جلد 2، صفحه ی 205)عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّه‏ (علیه السلام) قُلتُ بِأَیِّ شَیْ‏ءٍ عَلِمَ الْمُؤْمِنُ أَنَّهُ مُؤْمِنٌ قَالَ (علیه السلام) بِالتَّسْلِیمِ لِلَّهِ فِی کُلِّ مَا وَرَدَ عَلَیْه‏ مِنْ سُرُورٍ وَ سَخَط از امام صادق (علیه السلام) سؤال شد که به چه چیزی معلوم می شود مؤمن واقعاً مؤمن است؟ (یعنی ملاک ایمان واقعی چیست) حضرت فرمودند: تسلیم امر خدا باشد و راضی باشد به آنچه که بر او وارد می شود اعم از اینکه یک امر مسرور کننده باشد یا یک گرفتاری و یا مصیبت و مشکلی باشد.

ب) عمل صالح: کبوتر سعادت دو بال دارد: 1. باور و اعتقاد صحیح 2. عمل نیک و صالح . در قیامت هم از افراد دو چیز سؤال می کنند: اول باور و اعتقاد، اگر اعتقاد صحیحی نداشت دیگر از عمل نمی پرسند، زیرا عملی مورد قبول است که بر مبنای اعتقاد صحیح باشد.

آیه ی قرآن: (آیه ی 110 سوره ی کهف)قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکمُ یُوحَى إِلىَّ أَنَّمَا إِلَاهُکُمْ إِلَاهٌ وَاحِدٌ  فَمَن کاَنَ یَرْجُواْ لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَ لَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدَا

(ای پیامبر) بگو: «من فقط بشرى هستم مثل شما (امتیازم این است که) به من وحى مى‏شود که تنها معبودتان معبود یگانه است  پس هر که به لقاى پروردگارش امید دارد، باید کارى شایسته انجام دهد، و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند!

ویژگی های عمل صالح: 1. حسن فعلی (کاری که خوب باشد و اسلام آن را به عنوان کار خوب امضاء کرده باشد.) 2. حسن فاعلی داشته باشد (به قصد قربت و رضای خدا انجام شود نه به قصد ریا)

ج) حُبّ و بغض های انسان: دردرون انسانها تنفرها و گرایشاتی وجود دارد که اسلام می خواهد این ها هم در یک جهت خوب حرکت کنند. اگر فردی را بخواهید بشناسید به دوستانش نگاه کند. اگر کسی اقوامش ناباب باشند نمی شود به اسم او نوشت، برای این که او آن ها را انتخاب نکرده است، اما رفیق را خودش انتخاب می کند، اگر دید باب طبعش نیست عوضش می کند.

روایت: (بحار الانوار، جلد 1، صفحه ی 128) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) الْمَرْءُ عَلَى دِینِ خَلِیلِهِ وَ قَرِینِه‏ رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم): هر کس بر دین دوست و همنشین خود است.

آیه ی قرآن: (آیه ی 2 سوره ی انفال) إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبهُمْ  وَ إِذَا تُلِیَتْ عَلَیهْمْ ءَایَاتُهُ زَادَتهْمْ إِیمَانًا وَ عَلىَ‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکلَّونَ مؤمنان، تنها کسانى هستند که هر گاه نام خدا برده شود، دلهاشان ترسان میگردد و هنگامى که آیات او بر آنها خوانده مى‏شود، ایمانشان فزونتر مى‏گردد و تنها بر پروردگارشان توکل دارند.

آیه ی قرآن: (آیه ی 45 سوره ی زمر) وَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالاَخِرَةِ  وَ إِذَا ذُکِرَ الَّذِینَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ هنگامى که خداوند به یگانگى یاد مى‏شود، دلهاى کسانى که به آخرت ایمان ندارند مشمئزّ (و متنفّر) مى‏گردد امّا هنگامى که از معبودهاى دیگر یاد مى‏شود، آنان خوشحال مى‏شوند.

روایت: (بحار الانوار، جلد 1، صفحه ی 128) قالَ امیر المؤمنین (علیه السلام): خَیْرُ الْعِبَادِ مَنْ إِذَا أَحْسَنَ اسْتَبْشَرَ وَ إِذَا أَسَاءَ اسْتَغْفَر امیر المؤمنین (علیه السلام): بهترین بندگان کسی است که هرگاه کار نیکى بکند شادمان شود، و هرگاه کار بدى بکند طلب آمرزش کند. ((عبد الملک مروان (از خلفای جنایتکار اموی) در پاسخ همسرش که نسبت به جنایات و خونریزی های او معترض بود، گفت: من به جایی رسیده ام که دیگر از کار خوب لذت نمی برم، از گناه هم پشیمان نمی شوم.))

*حاج اسماعیل دولابی به بنده فرمودند: هر وقت کار خوب انجام دادید صلوات بفرستید و هر وقت گناه کردید استفغار کنید.

بنابراین مطالب نشانه ی مؤمن این است که نسبت به آدم ها و کارهای خوب گرایش داشته باشد و نسبت به آدم های ناباب تنفر داشته باشد.


بر گرفته از سخنان آیت الله مقدسی

۱۷تیر

داستانی عبرت آموز در مورد زندگی یک زارع  پیر افریقایی وجود دارد که به موفقیت زیادی دست یافت، ولی یک روز از شنیدن داستان کسانی که به افریقا می روند به هیجان آمد.
او مزرعه خود را می فروشد و تصمیم می گیرد به افریقا برود ، معدن الماس کشف کند و به ثروتی افسانه ای دست یابد . او قاره افریقا را در مدت 12 سال زیر پا می گذارد و عاقبت در نتیجه بی پولی ، تنهایی، خستگی و بیماری و ناامیدی ، خود را به درون اقیانوس پرت می کند و غرق می شود.
از طرف دیگر ، زارع جدیدی که مزرعه او را خریده بود ، هنگامی که  به قاطر خود ، در رودخانه ای که از وسط مزرعه اش می گذرد ، آب دهد ، تکه سنگی پیدا می کند که نور درخشانی از خود ساطع می کند.
معلوم می شود آن سنگ الماسی است که قیمتی بر آن متصور نیست . کسی که الماس را شناخته است از زارع درخواست می کند که او را به مزرعه اش ببرد و محل را به او نشان دهد و زارع او را به محلی که قاطرش را آب داده بود می برد . آنها در آنجا قطعه سنگ های بسیاری از همان نوع پیدا می کنند و بعداً متوجه می شوند که سرتا سر مزرعه پوشیده از فرسنگ ها معدن الماس است.
زارع پیر پیشین بدون آنکه حتی زیر پای خود را نگاه کند برای کشف الماس به جای دیگری رفته بود .
وقتی هدفی را برای خود تعیین می کنید فکر نکنید برای عملی ساختن آن باید سراسر کشور را زیر پا بگذارید ، شغل خود را عوض کنید ....

ببینید دقیقاً کجا هستید و از همان جا کار خود را آغاز کنید . در بیشتر موارد میدان های الماس خود را در همان جا خواهید یافت.

۱۶تیر

حضرت موسی گفت خدایا کجایی ؟ آن قدر دوری از من که فریادت بزنم تا صدایت کنم یا نزدیکی ، کنار منی؟
خداوند (جل جلاله) فرمود «انا جلیس من ذکرنی». من همنشین اویم که مرا یاد کند.

 اینجا موسی شروع کرد دعا کردن و خواسته اش را از خدا خواستن. خدایا ازتو می خواهم روز قیامت آن موقعی که فرموده ای آلوده ها مشخصند وهمه می فهمند اینان چکاره اند، آنجا پرده روی زشتیهایم بیندازی.

موسی سوال کرد خدایا کدام بنده هایت شامل این لطفت میشوند که پرده را از زشتیهایشان بیندازی؟

خدای تعالی  فرمود موسی ،آنهایی که مرا یاد می کنند ،من هم آنها را یاد می کنم. آنهایی که مرا دوست بدارند من هم آنهارا دوست دارم.

موسی! به خاطر این بنده هایم ، اگر بخواهم بلایی بر آن سرزمین وارد کنم ، بلا را دور می کنم. آنهایی که می آیند به در خانه من با من حرف میزنند.

**********************************************************

حضرت موسی داشت می رفت. نگاه کرد دید یه جوانی برهنه است و خاکستر روی خودش ریخته  تا سترعورت بکنه. گفت موسی داری میری با خدا مناجات می کنی حداقل یه لباس از خدا واسه من بخواه.

حضرت یه خورده جلوتر رفت دید یه نفر وضع آن چنانی داره. خدمه و حشمه، کنیز و غلام. گفت موسی به خدای خودت بگو یه مقدار از دردسرهای ما رو کم کنه. نمی خوام این همه به ما داده. بسمونه. چقدر دیگه؟

موسی اومد  و مناجات کرد.

خطاب رسید موسی پیام اون دو تا بنده هامو ندادی. عرضه داشت خدایا تو از همه چیز باخبری.

فرمود موسی به اون جوان اولی که گلایه می کرد که سر راهتو گرفته بود بگو اگه زیادی حرف بزنی همین خاکسترها رو هم کنار می زنم. آبروت بره.

به دومی هم بگو اون کسی که می نالید از این همه نعمات بگو هر چی هم که بنالی بهت میدم.

گفت خدایا علتش چیه؟ یه نفر یه لباس ازت می خواد بهش عنایت نمی کنی، یکی اون همه وضعش خوبه می خواد کمتر کنی میگی باز بهش میدم.

فرمود موسی هر دو این جوان ها، اولی که به این روز افتاده وضع پدرش خیلی خوب بود. وقتی اومد کنار بستر باباهه، باباش گفت این مال، این منال، این زندگی اینها همش مال تو. برو ببینم چکار می کنی. بچه اش رو به مال دنیا سپرد. اینطوری بیچاره شد.

اما اونی که وضعش خوبه پدرش داشت از دنیا می رفت گفت آه در بساط ندارم. تو رو به خدا می سپارم.

موسی! من حکیم هستم. می دونم برای همه بنده هام باید چکار کنم.

برای خدا وقتی کاری می کنی خط و مشی تعیین نکنیم بگیم خدا «آنچه خیر ماست به ما عنایت کن».


۱۵تیر

حکایت بهلول و شیخ جنید بغداد

 آورده‌اند که شیخ جنید بغداد به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او....

 شیخ احوال بهلول را پرسید.

 گفتند او مردی دیوانه است.

 گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند.

 شیخ پیش او رفت و سلام کرد.

 بهلول جواب سلام او را داده پرسید چه کسی هستی؟ عرض کرد منم شیخ جنید بغدادی.

 فرمود تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد می‌کنی؟ عرض کرد آری..

 بهلول فرمود طعام چگونه میخوری؟

 عرض کرد اول «بسم‌الله» می‌گویم و از پیش خود می‌خورم و لقمه کوچک برمی‌دارم، به طرف راست دهان می‌گذارم و آهسته می‌جوم و به دیگران نظر نمی‌کنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی‌شوم و هر لقمه که می‌خورم «بسم‌الله» می‌گویم و در اول و آخر دست می‌شویم..

 بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند و فرمود تو می‌خواهی که مرشد خلق باشی در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمی‌دانی و به راه خود رفت.

 مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است. خندید و گفت سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روان شد تا به او رسید.

 بهلول پرسید چه کسی هستی؟

 جواب داد شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمی‌داند.

بهلول فرمود: آیا سخن گفتن خود را می‌دانی؟

 عرض کرد آری...

 سخن به قدر می‌گویم و بی‌حساب نمی‌گویم و به قدر فهم مستمعان می‌گویم و خلق را به خدا و رسول دعوت می‌کنم و چندان سخن نمی‌گویم که مردم از من ملول شوند و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت می‌کنم. پس هر چه تعلق به آداب کلام داشت بیان کرد.

 بهلول گفت گذشته از طعام خوردن سخن گفتن را هم نمی‌دانی..

 پس برخاست و برفت. مریدان گفتند یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟ جنید گفت مرا با او کار است، شما نمی‌دانید.

 باز به دنبال او رفت تا به او رسید.

 بهلول گفت از من چه می‌خواهی؟ تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمی‌دانی، آیا آداب خوابیدن خود را می‌دانی؟

 عرض کرد آری... چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه‌ خواب می‌شوم، پس آنچه آداب خوابیدن که از حضرت رسول (علیه‌السلام) رسیده بود بیان کرد.

 بهلول گفت فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمی‌دانی.

 خواست برخیزد جنید دامنش را بگرفت و گفت ای بهلول من هیچ نمی‌دانم، تو قربه‌الی‌الله مرا بیاموز.

 بهلول گفت: چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم.

 بدانکه اینها که تو گفتی همه فرع است و 

 اصل در خوردن طعام آن است که لقمه حلال باشد و اگر حرام را صد از اینگونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل شود.

 جنید گفت: جزاک الله خیراً! و

 ادامه داد: 

 در سخن گفتن باید دل پاک باشد و نیت درست باشد و آن گفتن برای رضای خدای باشد و اگر برای غرضی یا مطلب دنیا باشد یا بیهوده و هرزه بود.. هر عبارت که بگویی آن وبال تو باشد. پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد.

و در خواب کردن این‌ها که گفتی همه فرع است؛ اصل این است که در وقت خوابیدن در دل تو بغض و کینه و حسد بشری نباشد.

۱۴تیر


بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد! ..... دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد

بخوان دعای فرج را و عافیت بطلب ..... که روزگار بسی فتنه زیر سر دارد

بخوان دعای فرج را و ناامید مباش ..... بهشت پاک اجابت هزار در دارد

بخوان دعای فرج را که صبح نزدیک است ..... خدای را، شب یلدای غم سحر دارد

بخوان دعای فرج را به شوق روز وصال ..... مسافر دل ما، نیت سفر دارد

بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا ..... ز پشت پرده ی غیبت به ما نظر دارد

بخوان دعای فرج را که دست مهر خدا ..... حجاب غیبت از آن روی ماه بر دارد

تعجیل در فرج حجت بن الحسن العسکری صلوات


۱۳تیر

سر تا پای خودم را که خلاصه میکنم، می شوم قد یک کف دست خاک که ممکن بود یک تکه آجر باشد توی دیوار یک خانه، یا یک قلوه سنگ روی شانه یک کوه، یا مشتی سنگ ریزه ته اقیانوس، یا حتی خاک یک گلدان باشد،خاک همین گلدان پشت پنجره،.

یک کف دست خاک ممکن است هیچ وقت هیچ اسمی نداشته باشد و تا همیشه خاک باقی بماند، فقط خاک.

اما حالا یک کف دست خاک وجود دارد که الله به او اجازه داده نفس بکشد، ببیند، بشنود، بفهمد،جان داشته باشد.

یک مشت خاک که اجازه دارد عاشق بشود، انتخاب کند ، عوض بشود، تغییر کند. وای خدای بزرگ من چقدر خوشبختم، من همان خاک انتخاب شده هستم همان خاکی که با بقیه خاکها فرق میکند من همان خاکی هستم که در دستهای بلا تشیه او ورزیده شده ام و او از نفسش در آن دمیده. (و نفخت فیه من روحی *و در آن از روح خود دمیدم ...*حجر/29) من آن خاک قیمتی هستم. حالا می فهمم چرا فرشته ها آن قدر رشک می برند.

اما اگر این خاک، این خاک برگزیده، خاکی که اسم دارد، قشنگ ترین اسم دنیا را، خاکی که نور چشمی و عزیز دردانه عالم هستی هست... اگر نتواند تغییر کند، اگر عوض نشود ، اگر انتخاب نکند ، اگر همین طور خاک بماند ، اگر آن آخر که قرار است بر گردد و خود جدیدش را تحویل خدای خویش دهد، سرش را بیندازد پایین و بگوید: «یا لَیتَنی کُنتُ تراباً» بگوید: ای کاش خاک بودم ... این وحشتناک ترین جمله ای است که یک آدم می تواند بگوید. یعنی اینکه حتی نتوانسته خاک باشد ، چه برسد به آدم! یعنی اینکه ... خدایا دستمان را بگیر و نیاور آن روزی را که هیچ آدمی چنین بگوید ...

خدا یا کمکمان کن